فصل نهم: کسروی و طاهرهء قرةالعین
در صفحات پیشین کوشش کردیم مهمّترین ایرادهای کسروی را به آیین بهائی بررسی نماییم و پاسخ گوییم. در آغاز نیز قصد پاسخگویی سطر به سطر ِمندرجات کتاب او را نداشتیم. زیرا کسروی در بهائیگری بطور آشفتهای مطالب را بارها و بارها تکرار میکند و در هر صفحه از توهین و تحقیر به دیانت بهائی و مقدّسات آن دریغ نمینماید. بدیهی است که پاسخ توهین را باید با سکوت داد و حملات تمسخرآمیزش را که نشان ضعف استدلال او بود، باید به حکم ادب نادیده گرفت.
کسروی نویسندهای چیرهدست بود. خود را در همهء مسائل صاحبنظر و آگاه میدانست و با هیچ چیز جز آنچه خود میپنداشت سر آشتی نداشت. امّا با اندک انصافی که در خود میدید در مقابل دیانت بهائی به سرگیجه و دو دلی افتاده بود. وی شیعهگری و تصوف را که ستونهای محکم اعتقادی مردم ایران است در دو کتاب خود سخت کوبیده بود و با دیدن دیانت بهائی حیرت میکرد که چگونه در چنان زمینهء دینی و اجتماعی و زیر سلطهء آن دو مذهب میتواند دیانتی مستقل بروید، آن همه شور و غوغا در ایران دراندازد و با همهء سختگیریها و کشتارها که بر پیروانش روا شد، با تعالیم انسانی و امروزین خود حتی مرزهای ایران را در نوردد.
وی آگاهتر از آن بود که این دین را ساختهء دست انگلیس و روسیه بداند و در کتاب خود نیز به این موضوع تکیه کرده است (آن موقع در افکار بهائی ستیزانی که مجذوب تئوری توطئه هستند این تهمت، که بهائیت ساختهء دست امریکا و صهیونیسم باشد، هنوز راه نیافته بود). ولی سرانجام بدگمانی و منفینگری که در همهء موارد دامنش را گرفته بود، همراه با سابقهء ملّاگری او، بر قضاوتی سلیم و آگاهانه چیره شد و به نگارش چنین ردّیهء سستی برای مبارزه با دیانت بهائی پرداخت. این سرگشتگی و دودلی و بیمنطقی در کتابش دیده میشود و ما کوشش میکنیم با مثالی ماهیت آن را روشن سازیم.
از جملهء این موارد شرحی است که در مورد طاهره قرةالعین نگاشته که نشان میدهد در چگونگی قضاوت دربارهء این زن سرگردان است. ابتدا ببینیم طاهره که بود، در چه محیطی برخاست و چه میخواست.
قرّة العین (طاهره)، (۱۸۵۲–۱۸۱۷)
کسی که حجاب را از سر زن ایرانی برداشت۱
صد و شصت سال پیش زنی در گوشهء تاریکی از ایران از چهرهء خود حجاب برداشت، و این اقدام پر شهامت که عاقبت به مرگ او منجر شد به طور بی سابقهای در دورترین نقاط جهان منعکس شد و افکار و احساسات زنان و مردان برجستهای را بر انگیخت. ولی در جامعهء خود او تاکنون هر چه دربارهء او گفته و نوشته شده حکم پوشاندن دوبارهء او را در زیر هزار لایه چادر دیگر دارد. چرا؟ چون که در وهلهء اول سردمداران نظامی که او بر علیه آن بر خاسته بود کوشیدند با تکفیر و تهمت و ناسزا وجود او را نفی کنند. بعد هم نسلهای دیگر که از آن تعبّد مذهبی رستهاند و خواستهاند قضاوتهای عادلانهتری بکنند، از عناصر اصلی و فضای حقیقی فرهنگ خود غافل ماندهاند و حتی از وقایع تاریخی جامعهء خود آگاه نبودهاند. در نتیجه یک تصویر ناتمام و نیمه روشنی از آن چهرهء تابناک به دست دادهاند.
انگیزههای درونی طاهره و آرزوهای آشکار او را باید در آنچه از اشعار او که از دستبرد حوادث به جا مانده است یافت. آنچه به وضوح از این اشعار بر میآید این است که حرف از درنوردیدن یک دوران کهنه پوسیده و به ستم آلوده، و سر رسیدن روزگاری نو و نوجوان شدن جهان اجتماعی و معنوی است. پایان دوران انتظارها، فرا رسیدن زمان موعود و آمدن معبود:
در غزلی که استقبال از غزل مشهور مولاناست میگوید:
ای عاشقان ای عاشقان شد آشکارا وجه حق
رفع حجب گردید هان از قدرت ربّالخلق ...
آمد زمان راستی، کژی شد اندر کاستی
آن شد که آن میخواستی از عدل و قانون و نسق
شد از میان جور و ستم، هنگام لطف است و کرم
ایدون بجای هر سِقم، شد جانشین قوت و رمق
علم حقیقی شد عیان، شد جهل معدوم از میان
بر گو به شیخ اندر زمان بر خیز و بر هم زن ورق
بود ار چه عمری واژگون وضع جهان از چند و چون
چون شیر آمد جای خون باید بگردانی طبق
این رمز تجدید یا بهتر بگوئیم رستاخیز، در آمدن از رکود، باز جوان شدن و بارور گشتن، گذشتن از گذشته و ایمان به آینده، ریشه کنی ستمها و پیریزی دادها، بر چیدن ستیزها و گستردن مهرها، در اسطورههای هر فرهنگ انسانی که بنیهء زنده ماندن و دوام دارد نهفته است. نیروی رویندهای است که در هر دوری بروز میکند، شور و شرری در جامعه به پا میکند، نظام فرسوده را میلرزاند و فضای تازهای برای پیش رفتن میگشاید.
در فرهنگ ایرانی این اسطورهء رستاخیز، به ایمان و آیین آغشته است. از زردشت گرفته تا ادوار اسلامیِ تاریخ ما، تا باب و بهاءالله این نیروی نوسازی در اعتقادات و انتظارات دینی بیان و تفسیر و توجیه شده است، و اصولا جوّ جهان بینی آیینی، سرتاسر افق فکری تاریخ ما را پر کرده است. پس وقتی دربارهء نهضت باب و نقش اساسی طاهره در آن سخن میگوئیم نهضتی را در نظر داریم که در زمان کوتاهی از بطن اعتقادات و انتظارات مکتب شیخی مذهب شیعهء دیانت اسلام سر برون کشید و به هدایت باب با یک تحرّک انقلابی از پیلهء اسلامی خود در آمد و به دست بهاءالله به رشد انقلابی واقعی خود رسید و یک آیین جهانی شد.
شخصیت و مدار فکر و انگیزههای عواطف و تحرّک اعمال طاهره را نمیتوان جدا از ایمان به رستاخیز و فرط اشتیاق او به بر چیدن شرع اسلامی و جانفشانی او در راه پایه گذاری یک نظام معنوی نوین بررسی کرد. باید او را از نظرگاه خودش و در چارچوبه فرهنگ خودش نگریست تا ابعاد حماسی وجود او برای ما روشن شود. مسلماً زنان دانای شیردلِ تیز هوشِ خوش سخنِ پرجاذبهای که نابرابری ستمکارانهء جامعه را دردمندانه حس کردهاند در تاریخ ما کم نبودهاند ولی اقتضای زمان کمتر به آنان فرصت ابراز وجود داده است. ویژگی طاهره این است که او نه فقط همهء این صفات را در حدّ اعلی دارا بود، بلکه با تمام نبوغ و استعداد فطری خود اوّل دانا شد و زود فهمید که توانا بود هر که دانا بود. به دانش آن زمان یعنی الهیات و تمام ملحقّات آن از منطق و بلاغت و ادب که در انحصار سالار مردان دستار پوش بود دست یافت و از آنان پیشی گرفت و از آن پس حاضر نشد که از توانائی که از آن دانش به مردان میرسید چشم بپوشد. با شهامت تمام در زندگی کوتاه و پر ماجرای خود برای حق خود و همجنسان و همنوعان خود مبارزه کرد و نترسید و پیروز شد.
سرمشقی که او برای زنان دادخواه و پوینده و آزادی بخش جهان گذاشت، هر چند در کشور خودش زیر ابرهای تیره جهل و تعصب مانده ولی از نظر زنان و مردان برجستهء عالم دور نمانده است. کدام زن ایرانی را میشناسید که سرگذشتش زبانزد هنرمندان و صاحبدلان قرن خود شود و یا نام او در سرلوحهء اولین کنفرانس حقوق زنان در امریکا نزدیک به یکصد سال پیش درج شود؟ سارا برنار Sara Bernhardt معروفترین هنرپیشهء تآتر فرانسه در نیمه دوم قرن نوزدهم از دو نویسندهء زمان خود کاتوله مندهCatulle Mendes و ژول بوا Jules Bois خواهش کرد که نمایشنامهای دربارهء – به قول خودش – این ژاندارک ایرانی بنویسند که او روی صحنه بیاورد. گرینوسکایا Grinevskaya دراماتیست روسی نیز نمایشنامه ای بر روی زندگانی باب و طاهره منتشر نمود که در تئاترهای سن پطرزبورگ و دیگر شهرهای روسیه حتّی پس از انقلاب به روی صحنه آمد. تولستوی نویسندۀ نامدار روسی پس از دریافت این نمایشنامه به نویسندۀ آن از جمله چنین نگاشت: «از آنجا که بابیّت برابری و تساوی بین انسانها و ایثار زندگی مادّی در راه خدمت به خدا را تعلیم می دهد من از صمیم قلب دوستدار آنم.»
در آغاز نهضت باب مخصوصاً با دستگیری و زندانی کردن و بالاخره تیرباران خود باب، برای همهء پیروان روزافزون او هنوز روشن نبود که معنی فرا رسیدن روز موعود چیست. حتّی با علنی شدن دعوت قائمیت در میانهء آن دوران پر تلاطم کوتاه شش ساله، از ۱۸۴۴ که شروع دعوت او بود تا ۱۸۵۰ که به شهادت رسید، هنوز بیشتر پیروان او ذهنشان از دیوار انتظارات احادیث و تفاسیر شیعه فراتر نرفته بود و آن نهضت را اسباب احیای اسلام میدانستند نه نسخ آن شریعت و آزادی از قیود آن و سپیدهدم فرا رسیدن روزگاری نو و نظمی بدیع. به صراحت و قاطعیت میتوان گفت که در میان این پیروان، طاهره بود که فعالترین و سرانجام پیروزمندترین عنصر نوخواهی شد.
در زمانی که نبض تحرک و دگرگونی جامعه تند میشود و به رنج و درد زایش جهان تازهای نزدیک میگردد قوّهء کشش گذشته و مقاومت نظام کهنه هم شدیدتر میشود و چنان نیروی خارقالعادهای لازم است که کوشش به سوی نو را از حیطهء بازگشت به گذشته بجهاند و به سوی فضاهای تازه پرواز دهد. طاهره بارزترین جلوهء این نیروی خارقالعاده بود. نقش او در مجمع بدشت به سال ۱۸۴۸ شاهکار نمایشِ جمع آمدن عمل و معنا، و رمز و رازی آشکارا بود. به یک کرشمه دو کار کرد. با برداشتن حجاب در جمع مردان، هم به فعل و هم به قول، هم نسخ قیود شرع اسلامی را اعلام کرد و هم آزادی و برابری زن را در آیین تازه.
اینکه چنین اصل مهمی یعنی درنوردیده شدن نظم کهنه و فرا رسیدن نظم و آیینی نو بوسیلهء زنی اعلام شد و بعد از طرف باب هم بکلی تایید گشت، و همچنین اینکه اولین نشانهء آن آیین نو فعلی بود که جز شکستن قیود زن در جامعه و آزادی و برابری او با مرد مفهوم دیگری نداشت، هیچ کدام یک امر اتفاقی نبود. این دو رویِ شاهکار طاهره لازم و ملزوم همدیگرند و هر چه بخواهیم آنها را از هم جدا کنیم از شناسائی چهرهء حقیقی او و نقش تمام عیار تاریخی او دور شدهایم. طاهره قهرمان و سرمشق آزادی و برابری و توانائی زنان است زیرا که نهضت باب فضای مساعد را برای آغاز این کوشش آماده کرده است و آیین بهائی آن را به مقصد عالی او رسانده است. نهضت باب و آیین بهائی به این دلیل میتوانند ادعای تحوّل و پیشرفت اجتماع را داشته باشند که اصل آزادی و برابری حقوق زنان با مردان یک رکن اصلی آیین و نظام ایشان است. وقتی که طاهره مژده میدهد:
مرفوع شود حکم خلاف از همه آفاق (مرفوع شود = از بین برود)
تبدیل شود اصل تباین به تجانس (تباین= دوگانگی، تجانس=همآنگی)
بی اختیار احساس میکنیم که این بینش دقیق و رقیق یک زن تیزبین دنیای آینده است که از درک دردناک حکم خلافی که دربارهء او و نیمی از مردم آفاق شده است بخوبی اگاه است و رهائی خود را در رهائی بشریت میبیند و درمان دوئیها را در یگانگی و مهربانی مییابد. این شعر محکم او همان آرزوی هر ایرانی پاکدل برای میهن خود، و فراتر از آن آرمان هر انسانی واقعی برای جهان پر آشوب ماست:
هان صبح هُدی فرمود آغاز تنفس
روشن همه عالم شد ز آفاق و ز انفس
دیگر ننشیند شیخ بر مسند تزویر
دیگر نشود مسجد دکّان تقدس
ببریده شود رشتهء تحتالحنک از دم
نه شیخ بجا ماند و نه زَرق و تدلّس (= ریا و تزویر)
آزاد شود دهر ز اوهام و خرافات
آسوده شود خلق ز تخییل و تَوَسوس (= پندار باطل و وسوسه)
محکوم شود ظلم به بازوی مساوات
معدوم شود جهل به نیروی تَفَرّس (= هوشمندی، عقل، پژوهش)
گسترده شود در همه جا فرش عدالت
افشانده شود در همه جا تخم تَوَنس (= دوستی و مهر)
در بحبوحهء بابی کشی سال ۱۸۵۲ طاهره را دستگیر و در منزل کلانتر تهران زندانی نمودند. در نیمشبی وی را به باغی در بیرون شهر بردند و با شال گردن خود خفهاش ساختند و جسد را در چاهی انداختند. دکتر پولاک که بعداً طبیب مخصوص شاه شد در کتاب خود که شرح سالهای زندگانی او در ایران است و ادعا دارد که هنگام شهادت طاهر حاضر بوده مینویسد: «من خودم شاهد کشتن طاهره به فرمان وزیر جنگ و آجودانش بودم. زن زیبا مرگی طولانی را با قدرتی ما فوق انسانی تحمّل نمود»۲.
لرد کرزن مینویسد: «داستان قهرمان زیبارو ولی بختبرگشته، شاعرۀ قزوینی زرّینتاج، از تکان دهندهترین حوادث تاریخ جدید کشور ایران است. ظهور زنی مانند قرّةالعین در هر عصری، در هر کشوری از نوادر اتّفاقات به شمار میرود، ولی در کشوری مثل ایران آن را باید از شگفتیها و معجزات به شمار آورد... اگر دیانت بابی هیچ دلیل دیگری بر عظمت خود نداشت... بوجود آوردن قهرمانی نظیر قرّةالعین دلیل کافی بر عظمتش بود.»۳
***
کسروی از سویی حیران جذبه و قدرت آن بانوی استثنائی است و زبان به ستایش باز میکند. مینویسد:
در چنان زمانی که یکی از هزار مردم ایران سواد نمیداشته این زن درس خوانده، و یکی از دانایان بشمار میرفته. آنگاه چون به باب گرویده به یکبار دست از شوهر و خانه شسته و همراه مردان سر به کوه و بیابان نهاده و سرانجام در آن راه کشته می شود.
بهائیگری، بخش ۲، ص۱۸
ولی کسروی نمیتواند بپذیرد چگونه چنان زنی فرهیخته و ممتاز به باب میگرود و همه چیز خود را فدای امر او مینماید. لذا به دلایل معمولی خود میآویزد، بار دیگر به بیمعنی بودن آثار باب (به قول خودش) میپردازد تا به خواننده القا نماید طاهره نمیتوانسته در آن آثار چیزی بیابد که او را به این جذبه و شور اندازد. سپس به دنبال یافتن دلیل دیگری مینویسد:
طاهره شور شیخیگری داشت و سالها در انتظار قائم بود از اینرو نخستین کسی که ادعای قائمیت نمود پذیرفت و بابی شد.
در همان زمان، شاگردهای دیگر سید کاظم رشتی، یکی از دو رهبران نهضت شیخی، نیز بودند که ادعاهایی داشتند و طاهره با آنان و آثار ایشان آشنا بود. کسروی نیک میداند زنی هوشمند و کتاب خوانده مانند طاهره که از پشت پرده مردان را درس میداده، هرگز به نخستین کسی که ادعای قائمیت میکرد ایمان نمیآورد و سر و جان نمیداد، مخصوصاً اگر آثار مدعی قائمیت را بیمایه میدید. کسروی چون دلایلی که آورده حتی برای خود کافی نمیداند لذا به اشعار طاهره حمله میکند. اما طاهره سنت هزار سالهء شعر ایران را با شیوهای بدیع دنبال کرده و اشعاری در زمان خود انقلابی سروده و از این لحاظ بر او خطایی نمیتوان گرفت. لذا کسروی بهانهگیر میپرسد: «معلوم نیست مخاطب طاهره که بوده و اینها را برای که گفته؟» مثل این که از کسروی بپرسند مخاطب آثار تو کیست و تو اینها را برای که نوشتهای!
سرانجام کسروی برای اینکه خود و خوانندگانش را راضی سازد طاهره را شوریده و آشفته مغز میخواند:
از این شعرها معنایی میتوان فهمید؟ گویندهاش چه میخواسته و چه راهی را دنبال کرده... در اینجاست که خواهید دید جز سخنان آشفته و شورانگیزی که از یک مغز آشفته و شوریدهای تراویده نمیباشد .
بهائیگری، بخش دوم، ص۲۰
کسروی نمینویسد طاهره «آشفته رأی» یا «آشفته حال» بود، مینویسد «آشفته مغز» بود. لغتنامهء دهخدا آشفتهمغز را مساوی با آشفته دماغ میداند و آن را این چنین معنی میکند: «دیوانه، مختل در عقل، مَعتوه و مخبّط». فقط با رسیدن به این نتیجهء است که کسروی میتواند خود و خوانندگانش را به سبب بابی شدن طاهره و جان باختنش در راه آن آیین قانع سازد. طرفداران کسروی که او را نابغهای سرشار از هوش میدانند باید به این خاطر هم به او ببالند که در ۱۶۰ سال گذشته از میان صدها نویسنده و پژوهشگر که دربارهء طاهره و زندگانی او تحقیق کردهاند کسروی تنها کسی است که به این ادعا یعنی آشفته مغزی طاهره برخاسته، آن هم به این دلیل که اشعاری پر شور و حال میسروده است!
کسروی از دیدگاه دیگری نیز با پدیدهء یگانهای مثل طاهره و دیانتی چون آیین بهائی که تساوی زن و مرد را میخواهد گرفتاری دارد. باورهایی را که کسروی در مذهب خود در مورد زن و مقام او در جامعه دارد در صفحات پیشین بررسی کردیم. یادآوری کنیم که او زنان را در «ساختمان تنی و مغزی» از مردان جدا میداند، زنان در قاموس کسروی فقط برای خانه آراستن و بچّه پروردن و دوختن و پختن و اینگونه کارها مناسبند. میگوید زنان نباید جز همراه شوهران و خویشان نزدیک خود از خانه بیرون روند زیرا قابل لغزشند و از دوراندیشی و رازداری و خونسردی و تاب و شکیب به دور. (خواهران و دختران ما، ص۱۵و ۱۸). با این سابقهء فکری قرن نوزدهمی البته به نظر کسروی طاهره که آن اشعار انقلابی را سرود و آغاز صبح هدایت را مژده داد، زنی که در بدشت در حضور مردان حجاب از رخسار برداشت و آن غوغا را برانگیخت، و زنی که زندگانی کوتاه و پر حادثهاش یک قرن و نیم است بر سر زبانهاست باید آشفته مغز و شوریده بشمار آید، و چون چنین است گرویدن او به دیانت بابی نیز دلیل درستی و استواری ادعای باب نیست بلکه به خاطر آشفته مغزی اوست.
یادداشتها
۱ - شرح زندگانی و دوران طاهره بر اساس مقالهء استاد امین بنانی در مجموعهء خوشههایی از خرمن ادب و هنر، جلد ۳، ۱۹۹۲م.، ویژهء زندگانی و آثار طاهره، تنظیم گردیده است.
2- Polak, Jacob Persien. Das Land und seine Bewohner, p. 144, Vienna 1865.
3- Shoghi Effendi, God Passes By, p. 76.
۳- برای آگاهی بیشتر از شرح حال طاهره نگاه کنید به چهار رسالۀ تاریخی در بارۀ طاهره قرةالعین، به کوشش ابوالقاسم افنان، انتشارات انجمن فرهنگ و هنر، لندگ سویس. همچنین نگاه کنید به جلد سوم خوشههائی از خرمن ادب و هنر، نشریهء انجمن ادب و هنر (سویس)، ۱۳۷۱/ ۱۹۹۲م.