بخوانید و داوری کنید

بهمن نیک‌اندیش

فصل چهارم: بهائیان دشمن کدام توده‌اند؟

بی گفتگوست که بهائیان دشمن این توده‌اند. باز بی گفتگوست که از درونِ دل بدبختی و گرفتاری این توده را می‌خواهند . زیرا آنان که از مردم اینهمه رنج می‌برند و در این صد سال نتوانسته‌اند آزادی برای خود بدست آورند ناچاریست که در آرزوی بهم خوردن این کشور می‌باشند که به آزادی برسند.

بهائیگری در پایان چاپ دوم ص ۷۲ کسروی،

کسروی نیز در این جمله می‌پذیرد که بهائیان صد سال است از مردم بسیار رنج می‌برند، قولی که جملگی برآنند. اما ادعای بزرگی نیز مطرح نموده، بدون آنکه کوچکترین دلیلی برای اثبات آن ارائه کند و آن این که بهائیان دشمن این توده‌اند. در کشورهایی که قانون و حکومت قانون مدار کار است چنین اتّهامی علیه اقلیتی دینی، می‌تواند یک محاکمهء بزرگ و پر صدا را به دنبال داشته باشد. آن اقلیت دینی، در این مورد دیانت بهائی، می‌تواند حق خود بداند نویسنده‌ای مانند کسروی را به دادگاه بکشد و از او برای تهمتی که در دشمن بودن با توده‌ها به این جامعه زده است توضیح و دلیل بخواهد. در دادگاه پافشاری کند که یا کسروی مدرک و سندی مبنی بر اینکه بهائیان دشمن توده‌اند و آرزوی بر هم خوردن کشور را دارند ارائه نماید، یا آنکه رسماً و علناً معذرت بخواهد و بگوید که اینجا نیز ذرع نکرده پاره کرده است.

ولی متاسفانه در کشور ایران هرگز چنین چیزی سابقه نداشته و حال هم ندارد. قرن‌ها است که فرهنگ تزویر و ریا و بستن اتهام بر این و آن در بطن جامعه ریشه دوانده و به صورت امری عادی در آمده است. علاوه بر آن، فرهنگ ما فرهنگ ظالم‌پرور و مظلوم کش است. گرگانِ در لباس میش رفته با قیافه‌ای حق به جانب، روشنفکران و پیشروان فکری را به ارتداد، بی دینی، محاربه با خدا و دشمنی با توده‌ها متهم می‌کنند، سپس با آماده ساختن زمینه دست به نابودی و کشتار ایشان می‌گشایند. اتهام «دشمن توده‌ها» که کسروی برای اولین بار علیه بهائیان بکار برده همان اصطلاحی است که هم هیتلر و هم استالین برای کشتارهای دسته جمعی و نابود ساختن دیگراندیشان بکار گرفتند و میلیون‌ها مردم بیگناه را به سلاخ‌خانه‌ها فرستادند. تنها دلیل کسروی بر این که بهائیان دشمن توده‌اند این است که چون بهائیان صد سال است از دست غیر بهائیان رنج بسیار دیده و سختی‌ها تحمل نموده‌اند ناچار باید متقابلاً با آنان دشمنی کنند تا اوضاع بر هم بخورد و آنان به آزادی برسند.

ای کاش کسروی تاریخ دان و محقّق می‌نوشت و روشن می‌ساخت که بهائیان برای نشان دادن این دشمنی در آن صد سال که نتوانستند آزادی بدست آورند چه کرده‌اند؟ پلی ویران ساخته‌اند؟ قطاری از خط خارج نموده‌اند؟ کارخانه‌ای منفجر ساخته‌اند؟ سینمائی را با چهار صد مردم بیگناه در شعله‌های آتش خاکستر کرده‌اند؟ منابع زیر زمینی کشور را در انحصار خود آورده و به دست غارت سپرده‌اند؟ یا حد اقل آیا دست به خون مسلمانی آلوده یا حتی سیلی بر گوش یکی از دشمنانشان نواخته‌اند؟ اما نه کسروی و نه هیچ کس دیگر قادر نیست چنین مواردی نشان دهد.

آری، بهائیان یک قرن و نیم است رنج و زجر کشیده‌اند ولی هرگز از دایرهء تعقّل و خرد پا بیرون ننهاده‌اند. کسروی اگر با چشم عدالت و دادگری به قضیه بهائیان نگاه می‌کرد شاید می‌توانست به این نتیجه برسد که آنچه بهائیان کرده و می‌کنند نه دشمنی با توده‌ها؛ بلکه مقابله و ایستادگی در مقابل فرهنگی واپس‌گراست. فرهنگی که توده‌ها را قرن‌هاست به زنجیر جهل و خرافات کشانده و آنان را در زندان تاریک قرون گذشته سرگرم موهومات ساخته است. بهائیان اگر آزادی می‌خواهند نه برای رسیدن به وزارت و وکالت و صدارت است. بلکه آن را برای آزادی بیان و عقاید می‌خواهند، زیرا به کاربرد اندیشهء بهائی برای پیشرفت و سربلندی ایران و مردم ایران اعتقاد دارند. کشوری می‌خواهند که از نفوذ دین‌مداران رها شده باشد، کشوری می‌خواهند که در آن، زن و مرد از حقوق برابر بهره‌مند باشند. می‌خواهند کسی به خاطر داشتن دین و یا اندیشهء دیگر، دچار زندان و زجر و شکنجه نشود. حکومت قانون می‌خواهند، و معتقدند اصول روحانی دیانت بهائی می‌تواند در تعدیل اخلاق عمومی و اصلاح مفاسد جامعه تاثیر بسزا داشته باشد. اینها دشمنی با توده‌ها نیست، اینها در کنار توده‌ها بودن و با وفاداری برای توده‌ها کار کردن است. به همین دلایل نیز هست که مشتی فریبکار که قدرتشان را در جهل مردم می‌بینند، بهائیان را بدون ارائهء مدرک یا دلیلی ساختهء دست روسیه،انگلیس، امریکا و اسرائیل معرفی می‌کنند و توده‌ها را علیه ایشان می‌شورانند.

کسروی اگر می‌توانست از تعصّب ضد بهائی خود که میراث زندگانی طلبگیش بود دست بکشد، و اگر اندکی بیشتر خود را با تعالیم اصلی این آیین آشنا می‌کرد هرگز بهائیان را به خاطر اینکه یکصد سال از دست مسلمانان زجر دیده‌اند دشمن توده‌ها معرفی نمی‌کرد. اما کسروی محقّق علیرغم کتاب‌های تاریخی که نگاشته و علیرغم آن که بر ضد شیعه‌گری و خرافات و کژاندیشی‌ها بپا خاسته، با این طرز تفکر نشان داده که تا چه حدّ تمام عمر در چنگال تفکر تعصّب آمیز شیعی اسیر بوده است. متاسّفانه باید گفت گرفتاری بیشتر روشنفکران ما همین اسارت در چنبرهء تفکرات شیعی است، حتی آنان که دم از سکولار بودن و دوری از خرافات دینی می‌زنند. دلیل چنین قضاوتی را می‌توان حقایق تاریخی زیر دانست:

مدار روابط اسلام با ادیان دیگر مثل مسیحی، یهودی، زردشتی و غیره بر اساس تفوّق و برتری اسلام و فرودستی و دون‌پایگی اینان قرار گرفته است. جنگ‌های لشگر اسلام در زمان پیامبر با قبایل یهودی، هنوز پس از یکهزار و چهار صد سال زمینه ساز دشمنی این دو دین است و می‌توان روابط جهان مسلمان و اسرائیل را بازتابی از آن خصومت دانست.

جنگهای یکصد ساله بین مسیحیان و مسلمانان که به جنگ‌های صلیبی موسوم است زخم مرهم نایافتهء دیگری است که هنوز در جهان اسلام از آن گفتگو می‌شود. رویای انتقام آن جنگ‌ها و پیروزی لشکر اسلام بر مسیحیت همراه با تشکیل مجدد خلافت جهانی اسلامی، اگر از اساسی‌ترین انگیزه‌های نهضت‌های نوین اسلامی در جهان مسلمان نباشد لااقل از نفوذ آن بی بهره نیست.

علمای اسلام با آنکه یهودیان و مسیحیان را اهل کتاب می‌شناسد اما آنان را شهروند درجهء پایین بشمار می‌آورد و زندگی در کشور اسلامی را برای ایشان فقط در صورت پرداخت جزیه [خراج مذهبی] میسّر می‌دانند. معاشرت و داد و ستد با ایشان در حدود قوانین شرعی مخصوصی است و اگر برچسب نجاست بر آنان زده نشود، به هر حال رفت و آمد و آمیزش با ایشان محدودیت‌های خود را دارد. شیوهء پرداخت جزیه در زمان خلفاء اسلامی میزان این دلزدگی و تحقیر از ادیان دیگر را نشان می‌دهد. ۱

اکنون سال‌هاست پرداخت جزیه در کشورهای اسلامی ملغی شده ولی حالت کدورت و دشمنی و تنش با پیروان ادیان مختلف و حتّی فرقه‌های گوناگون اسلامی با یکدیگر وجود دارد.

کسروی با همین روحیه و صبغهء تشیّع از ابتدا بجای آشتی و دوستی، اساس کارش را مبارزه و دشمنی با همهء نحله‌های فکری و همهء دیگراندیشان قرار داد. دون کیشوت وار به جنگ دشمن‌های خیالی خود و جامعه رفت و آنان را نیز دشمن خود و جامعه نامید. هر کسی بر طینت خود می‌تند.

کسروی همین قضاوت را در مورد دیانت بهائی دارد و چون شاهد ظلم‌های بغض آلود یکصد سالهء مسلمانان علیه بهائیان بوده می‌پندارد که بهائیان نیز باید به طور متقابل چنین بغض و دشمنی از مسلمانان و دیگر ادیان در دل داشته باشند. این بزرگترین اشتباه کسروی است به دلایل زیر:

۱- در دیانت بهائی هر کس با هر اعتقاد دینی محترم است، اصطلاحاتی بنام اهل دین و اهل ذمّه، مومن و کافر، نجس و پاک، مشرک و غیر مشرک، دارالاسلام و دارالحرب وجود ندارد. همه یک انسانند و از حقوق مساوی بهره‌مند می‌باشند. در آثار بهائی اعتقاد و احترام به اسلام به عنوان یک دین الهی، و قرآن به عنوان کتاب آسمانی تصریح شده و هم‌چنین است در مورد دیگر ادیان.

۲ – آثار بهائی پیروان همهء ادیان را تشویق می‌کند که با دوستی و محبت در مساجد و معابد و کلیساهای یکدیگر حاضر شوند و با یکدیگر برای صلح و انسانیت دعا بخوانند. معابد بهائی نیز بر روی پیروان همهء ادیان باز است. در آن معابد همهء کتاب‌های آسمانی یافت می‌شود و هر کس می‌تواند متنی از کتاب دینی خود بخواند.

۳ – عشق به ایران و احترام به فرهنگ و تاریخ آن از اساس اعتقادات بهائی است و تعالیم این دین بر خدمت به ایران و کوشش در آبادانی و ترقی این سرزمین تاکید دارد.

۴ – محبت به همهء افراد بشر حتّی دشمنان، و عدم مقابله به مثل در موارد ظلم و بیداد از اعتقادات بهائی است. هم چنین است دوری از اختلاف و نفاق و دشمنی، و تشویق بر فداکاری و از خود گذشتگی حتی در مورد دشمنان.

با چنین اعتقاداتی فرد بهائی هرگز نمی‌تواند دشمن کسی یا گروهی باشد و یا حتّی بدی او را بخواهد، در توطئه‌ای علیه ملّتی یا کشوری شرکت جوید و یا نابودی و در هم ریختن اوضاع آن کشور را هدف قرار دهد.

برای آنکه ادعای ما حرف بی دلیل نباشد اینک به آوردن چند مثال از تعالیم بهائی می‌پردازیم.

دین در فرهنگ بهائی چیست؟

بر گرفته از آثار بهاءالله و عبدالبهاء:

دین‌الله و مذهب‌الله محض اتحاد و اتفاق اهل عالم ...ظاهر شده آن را علت اختلاف و نفاق مکنید.۲

از بیگانگی چشم بردارید و به یگانگی ناظر باشید و به اسبابی که سبب راحت و آسایش عموم اهل عالم است تمسّک جوئید [متوسل شوید].۳

مقصد از دین نه این تقالیدی است که در دست ناس [مردم] است. اینها عداوت [دشمنی] است، سبب نفرت است، سبب جنگ و جدال است، سبب خونریزی است ... در تاریخ دقّت نمائید که این تقالیدی [که به نام دین] در دست ملل عالم است سبب جنگ و حرب و جدال عالمست. مقصدم از دین انوار شمس حقیقت است و اساس ادیان الهی یکی است. یک حقیقت است، یک روح است، یک نور است... ۴

دیانت عبارت از عقاید و رسوم نیست. دیانت عبارت از تعالیم الهی است که محیی [زنده کنندهء] عالم انسانی است و سبب تربیت افکار عالی و تحسین [بهبود بخشیدن] اخلاق و ترویج مبادی [اصول] عزّتِ ابدیّهء عالم انسانی است. ۵

...هزار افسوس که این اساس متین متروکِ جمیع ادیان [شده] ولی تقالیدی ایجاد کرده‌اند که هیچ ربطی به اساس دین الهی ندارد، و چون این تقالید مختلف است از اختلاف جدال حاصل، و جدال منتهی به قتال گردد. خون بیچارگان ریخته شود، اموال به تالان و تاراج رود و اطفال بی کس و اسیر مانند. دین که باید سبب الفت باشد مورث کلفَت [سبب رنج و زحمت] شود، دین که باید سبب نورانیت عالم انسانیت باشد سبب ظلمات [تاریکی‌ها] شده است. دین که سبب حیات ابدی است سبب ممات [مرگ] گشته. پس تا این تقالید در دست است و این دام تزویر در شست از دین جز مضرّت [ضرر] به عالم انسانی حصول نپذیرد...۶

... اگر دین سبب عداوت گردد، الفت نبخشد ... عدم دین بهتر از وجود آنست. ۷

شیوهء رفتار بهائیان با دیگران

...امروز اهمّ امور [مهمترین کار] اینست که به موجب تعالیم الهی در جمیع اقالیم [= همهء کشورها] رفتار نمائیم. با جمیع خلق مهربان باشیم و جانفشان گردیم. بیگانگان را آشنا دانیم و اعدا [دشمنان] را احبّا [دوستان]، و کلّ را غمخوار و خاکسار باشیم. به کمال رضا سینه را هدف تیر جفا کنیم و از خطای کل چشم بپوشیم.. ۸

... ای دوستان الهی... با کسی مجادله ننمائید و منازعه نکنید و ذلّت از برای احدی مطلبید و نام نفسی را به وهن [خواری، خفّت و توهین] مبرید، و ضُرّ [ضرر و زیان] کسی را مخواهید و لسان [ زبان] را به طعن کسی نیالائید [آلوده مسازید]، غیبت نفسی ننمایید ...۹

... زنهار زنهار [مبادا مبادا] از این که نفسی [کسی] از دیگری انتقام کشد ولو دشمن خونخوار باشد.... با جمیع اقوام به جان و دل مهربان باشید و با کل احزاب در نهایت خیر خواهی. از دل و جان به کمال صدق محبت نمائید نه مدارا. ..۱۰

... بهائیان جان فدای جهانیان نمایند و پرستش نوع انسان کنند...و مأمور به آنند که در هر مملکتی که هستند به حکومت آن مملکت در نهایت صدق و امانت باشند... بهائی رهبر راهِ دوستی و راستی بوَد و با عالمیان در صلح و آشتی. حتّی اعدای [دشمنان] خود را احبّا [دوستان] شمرد و بد خواهان را خیر خواه گردد...۱۱

بهائیان و ایران

عشق بهائیان به کشور ایران سوای جنبهء طبیعی آن که عشق و علاقهء هر موجودی به زادگاه خود است، جنبهء ایمانی و دینی نیز دارد. بهائیان، ایران را از آنجا که زادگاه دیانت بهائی است تا حدّ پرستش مقدّس و عزیز می‌شمارند. این علاقه و توجّه شدید به ایران جنبهء عاطفی و احساسی نیز دارد. سراسر ایران در صد و شصت سال گذشته صحنهء تولّد و گسترش و تاریخ پر شور این آیین بوده، و بهائیان از هر گوشه‌ای از آن خاطره‌ای که بازگوی تاریخ این دیانت است دارند. این خاطره متأسفانه معمولا با یادآوری بی خانمانی‌ها و دشمنی‌ها و حتی کشتارهای نسل‌های گذشتهء بهائیان همراه است. ولی همهء اینها مانع از آن نمی‌شود که بهائیان با عشق و امید به این سرزمین خدمت کنند و در وظیفهء خود نسبت به آبادانی و سرافرازی آن تردید نمایند. از میان انبوهی از بیانات بنیان‌گذاران دیانت بهائی در ستایش به ایران و تشویق به خدمت به این سرزمین، چند نمونه در زیر می‌آوریم.

اگر نفسی موفق بر آن گردد که خدمت نمایان به عالم انسانی علی‌الخصوص به ایران نماید سرور سروران است و عزیزترین بزرگان. این است گنج روان و اینست ثروت بی‌پایان. عبدالبهاء۱۲

اهل بها [بهائیان] چه در ایران و چه در خارج آن ...در احیاء و تعزیز [زنده ساختن و عزت بخشیدن] و ترقی و ترویج مصالح این سرزمین [ایران] منافع و راحت بلکه جان و مال خویش را فدا و نثار کنند. ۱۳

ای یاران، مژده باد شما را که ایران به پرتو بخشش خداوند مهربان ترقّی عظیم نماید و جنةالنعیم [بهشت برین] گردد بلکه امید چنین است که در آینده غبطهء روی زمین شود و نفحهء مشکین [نسیم خوشبوی] ایران خاور و باختر را معطّر نماید.. عبدالبهاء ۱۴

...مستقبل [آیندهء] ایران در نهایت شکوه و عظمت و بزرگواری است ... جمیع اقالیم عالم توجه و نظر احترام به ایران خواهند نمود و یقین بدانید چنان ترقی نماید که انظار جمیع اعاظم و دانایان عالم حیران ماند. عبدالبهاء ۱۵

...شب تاریک به پایان رسید و صبح امید بدمید و آفتاب حقیقت بدرخشید. عنقریب [بزودی] گلخن [خرابه] گلشن گردد، و تاریک روشن شود، و آن اقلیم قدیم مرکز فیض جلیل شود و آوازهء بزرگواریش گوشزد خاور و باختر گردد...عزّت قدیمه باز گردد و درهای بسته باز شود، زیرا نیّر یزدانی در اوجش بتافت و نور حقیقت در قطبش [مرکزش] عَلَم بر افراخت ... عنقریب [بزودی] خواهی دید که آن کشور به نفحات قدس معطّر است و آن اقلیم به نور قدیم منوّر ... عبدالبهاء ۱۶

این اسناد و مدارک را که از اصول تعالیم دیانت بهائی بر گرفته شده با نوشته‌های کسروی و کسان دیگری که بهائیان را دشمن ایران و جاسوس خارجی معرفی می‌کنند مقایسه فرمائید و بدون داوری از این فصول نگذرید.

یادداشت ها

۱- بر اساس شرحی که در آداب پرداخت جزیه نگاشته شده شخصی که به نمایندگی از افراد ذمّی [غیر مسلمانان ساکن در سرزمین اسلامی] جزیه را حضور امیر می‌آورد باید آن را بر کف دست خود قرار دهد و با تعظیم و احترام به محضر امیر وارد گردد. امیر باید در حالی که دستش بالای دست او قرار دارد جزیه را بردارد و یکی از ملازمان امیر باید با زدن یک پشت گردنی محکم شخص ذمّی را با تحقیر از محضر امیر بیرون اندازد. معمولا مردم عادی نیز برای دیدن این مراسم دعوت می‌شدند. نگاه کنید به:

Tritton, A.S., The Caliphs and their Non-Muslim Subjects, London ۱۹۳۰, repr. ۱۹۷۰, p. ۲۲۷.

۲ – بهاءالله، اشراقات.

۳ – بهاءالله، کلمات فردوسیه.

۴ – مکاتیب عبدالبهاء چاپ مصر ص ۶۶

۵- مکاتیب عبدالبهاء، جلد سوم، ص ۳۷۶

۶ - پیام ملکوت ص ۱۶۶

۷- همانجا

۸- بیانات عبدالبهاء به نقل از پیام آسمانی، ص ۲۲۳

۹ – همانجا، ص. ۲۲۶

۱۰ – همانجا ص. ۳۰۱

۱۱ – همانجا، ص. ۳۰۲

۱۲تا ۱۶- بیانات عبدالبهاء نقل از کتاب بهائیان و ایران، جهانگرائی و میهن‌پرستی در دین بهائی، صص: ۱۲۰-۱۲۶