فصل ششم: عربی در آثار بهائی
کسروی، بهائیگری ص ۵۵
آثار عربی در ادبیات بهائی همواره مورد اعتراض مخالفان آیین بهائی بوده است و تنها این کسروی نیست که با دیدن آثار عربی در ادبیات بهائی تعجب میکند و برای آن دلیل میآورد.
آثاری که از قلم بنیانگذاران دیانت بهائی صادر شده هم فارسی است (حتی برخی نزدیک به فارسی سره)، هم عربی، و هم فارسی همراه با جملات و استعارات عربی که به اعتقاد بهائیان هر یک از زیبائی کلام و معنی هر دو بهرهمند است.
از صدها اثر بهائی به زبان فارسی که بگذریم، باید بدانیم در زمانی که این دیانت ظهور نمود، یعنی اواسط قرن نوزدهم، آشنایی قشر کتابخوان و با سواد ایران با زبان عربی بیش از آن بود که امروز هست. فارسی و عربی قرنها چنان در هم جوش خورده بود که در خواندن یک متن کسی توجه نمیکرد کجای جمله زبان عوض شد و از فارسی به عربی و یا بر عکس از عربی به فارسی گراییده است. بسیاری از آثار ادبی مشهور ایران از جمله شاهکار سعدی گلستان، زیبائیش در بکار بردن استادانه همین سبک است: «خطیبی کریهالصوت خود را خوش آواز پنداشتی و فریاد بیهده برداشتی گفتی نغیب غراب البیّن در پردهء الحان اوست یا آیت انّ انکرالاصوات در شان او.» و یا در جای دیگر میگوید: «عالِم ناپرهیزگار کوریست مشعلهدار. یهدی به و هو لایهتدی.» و از حافظ یاد کنیم:
الا یا ایّهاالساقی ادر کأساً و ناولها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
نه تنها زبان ادبی چنین بود بلکه زبان دینی ایران فقط عربی بود و اگر مطلبی دینی به فارسی نگاشته میشد از نظر عامه مردم از سندیّت و ارزش میافتاد.۱ بنیان گذران دیانت بهائی، در همان سالیان اولیه این نهضت، به عراق که آن روزها جزئی از ترکیه عثمانی بود تبعید شدند و طبعاً بسیاری از مخاطبان دیانت بهائی در ایران و عراق این دو زبان را به طور یکسان میدانستند. علماء و روحانیونی که در ابتدای ظهور دیانت بهائی به آن ایمان آوردند و به نوبهء خود آن را در میان تودهء مردم ایران رواج دادند، به زبان عربی و مفاهیم و مضامین دینی آن آشنائی کامل داشتند و برخی خود به آن زبان کتاب تالیف مینمودند. بنا بر این عجبی نیست که برای انتقال رهنمودها و تعالیم این دیانت به آن گروه، زبان مانوس دینی ایشان یعنی عربی به کار رفته باشد. خاصه که زبان عربی زبانی بسیار وسیع است و توانائی ادای انواع مفاهیم از جمله در زمینههای دینی و عرفانی را دارد.
اما آنچه در این دیانت انقلابی و نو بشمار میآید آنست که بنیانگذارانش با نگارش آثاری دینی به زبان فارسی و بیان اندیشههای خود به این زبان، دین را از انحصار ملّایان و عربی دانان در آوردند و برای تودهء مردم قابل فهم ساختند. نه تنها به فارسی آثاری آوردند بلکه به ترجمهء آثار عربی خود به فارسی پرداختند مانند کتاب بیان فارسی از قلم باب، و برخی آثار که بهاءالله شارع دیانت بهائی آن را به فارسی نیز ترجمه نموده است.
در یک مطالعهء تطبیقی در آثار بهائی، چه عربی یا فارسی، میبینیم مهم آن نبوده که این آثار به چه زبانی گفته و نوشته شود، بلکه هدف آن بوده که پیام جدید هر چه زودتر و راحتتر به وسیلهء زبانی آشناتر به آگاهی همهء مردم برسد. صدور بسیاری الواح از ساحت بهاءالله و عبدالبهاء به زبانی نزدیک به فارسی سره، و یا با واژههای اندک عربی، که گیرندگان آن زردشتیان و پارسیان بودهاند، نشان این مدعا است. زبان در آثار بهائی چنین نقشی دارد نه آن که بخواهد نشان گرایش به سمت یا جهتی و یا طرفداری از یک زبان یا زبان دیگر باشد. عبدالبهاء در این مورد نویسد:
فارسی و عربی و ترکی هر سه لسان عاشقان جمال جانان است. عشق را خود صد زبان دیگر است. مقصد معانی است نه الفاظ، حقیقت است نه مجاز، صهبای [= شراب] حقایق و معانی در هر کأس [= جام] گوارا، خواه جام زرّین باشد خواه کاسه گلین. ولی البته جام بلور و مرصّع لطیفتر است.۲
مائده آسمانی، جلد ۹ ص۳۵
این ساده لوحانه است که بپنداریم چون زبانِ نوشتهای جز زبان مادری ما است بنا بر این محتوای متن و پیامش نیز برای ما بیگانه و از ما جداست. الفاظ و کلمات نیست که به معنی و مفهوم آثار ارزش و اهمیت میدهد بلکه پیام و مرام مندرج در آن باید مورد توجه قرار گیرد. در دیانت بهائی این پیام گاه در لباس زبان عربی و بیشتر در جامهء زبان فارسی بیان شده، هر دو از یک خامه و از یک سرچشمه صادر گردیده و هر دو معرف یک فرهنگ دینی است.
دین در خلاء به وجود نمیآید
به این نکتهء تاریخی نیز توجه کنیم که در هیچ مرحلهای از تاریخ، هیچ دیانتی در خلاء به وجود نیامده بلکه همهء ادیان از محیط و زبان و دین و جهانبینی زادگاه خویش بهرهور بوده، و بر آن اساس احکام نو و مطابق زمان خود آوردهاند.
قومی که زردشت از آن برخاست دارای اعتقادات دینی مخصوصی بود و زردشت خود یکی از روحانیون آن دین بشمار میآمد. هنگامی که زردشت به پیامبری برخاست برخی از اعتقادات و آداب و رسوم آن دین قدیمی را نکوهش نمود و نفی کرد و برخی را تعدیل کرد و در دیانت خود پذیرفت و برخی تعالیم نو نیز به آن مجموعه افزود. دیانت یهود نیز از اعتقادات کهن ادیان و باورهای دینی و اجتماعی دوران خویش بهره برد. همچنین دو دین مسیحی و اسلام از ادیان پیشین و باورهای محیط خویش رنگ گرفتند و برخی احکام آن را پذیرفتند. نفوذ اعتقادات زردشتی بر آیینهای یهود و مسیحی و اسلام، و حتی نفوذ فکر زردشت بر فلاسفهء یونان مثل اناگزاگوراس و سقراط مطلبی نیست که بر کسی پوشیده باشد. مطالعهء آثار دیانت بهائی روشن میدارد که این دیانت، هم از ادیان پیشین، و هم از فرهنگ و ادیان کهن ایران، مخصوصا آیین زردشتی، بهره گرفته و فرهنگی دینی و جهان بینی بدیع و تازهای عرضه داشته است که پاسخگوی نیازهای امروز و فردای بشر باشد.۳ این فرهنگ که خود را جهان شمول میداند طبعا نمیتواند به این بهانه که از ایران برخاسته با دین قبلی خود اسلام، و زبان آن عربی، بیگانگی کند. نخست آنکه در ظهور ادیان به این اعتقاد که همگی ادیان ریشهای واحد و الهی دارند پایبند است و همه را از یک ریشه و سرچشمه میداند. دیگر آنکه زبان عربی زبان دین و ادبیات دینی رایج ایران و تمامی جهان اسلام از شمال افریقا تا خاور میانه بوده و بهترین میانجی برای رساندن پیام دین جدید به مسلمانان بشمار میآمده است.
زبان عربی و فرهنگ ایران
عربی به شهادت همهء آگاهان زبانی است غنی و فصیح. به همین جهت فرهنگ و تمدن کهن ایران توانسته است در قرنهای طولانی در غیاب زبان فارسی، درخشش و حضور خود را در زبان عربی جلوه دهد.
پس از آمدن اسلام به ایران، ایرانیان گاه به اختیار و گاه به اجبار اسلام آوردند و در همان قرنهای اولیه اسلامی، به تدریج که قبول اسلام گسترش مییافت زبان عربی را که زبان فاتحین بود نیز پذیرفتند. این زبان در دفاتر دیوانی و اسناد دولتی جای زبان ساسانیان یعنی پهلوی را گرفت. پهلوی به صورت رمز ناشناختهای در آمد و به جای آن، زبان عربی زبان دینی و ادبی ایرانیان شد.
در این نکته جملگی دانشمندان همسخن هستند که پس از اسلام نخستین درخششهای فرهنگ ایران در لباس زبان عربی بود. بزرگترین پژوهندگان مسلمان در همهء زمینهها ایرانیان بودند که به عربی مینوشتند مثل: عبدالحمید کاتب بنیان گذار سبک انشاء و رسالت و «پدر نثر عربی»؛ ابن مقفّع (وفات ۷۵۶م.) نویسنده، مترجم، نظریه پرداز سیاسی و بنیانگذار نثر عربی؛ ابن اسحق (وفات ۷۶۷م.) از نخستین کسانی که تاریخ حیات پیغمبر را نگاشت؛ ابوحنیفه (وفات ۷۶۷م.) از برجستگان علم قضاوت و بنیانگذار مذهب حنفی؛ محمد خوارزمی (وفات ۸۴۷م.) ریاضیدان و جغرافیدان بزرگ و پدر علم جبر، و بسیاری دیگر از بانفوذترین عرفا و فقها و فلاسفه و پزشکان جهان اسلام که جملگی ایرانی بودند ولی زبان نگارشی آثارشان عربی بود.۴ برتری ایشان چه از لحاظ تعداد و چه از لحاظ کیفیت تحقیقاتشان، به حدّی بود که مورّخ عرب ابن خلدون در قرن چهاردهم به این نتیجه رسید که جز چند استثنا بیشتر عالمان و محققین اسلامی هم در زمینههای دینی و هم زمینههای علمی، ایرانی (عجم) بودهاند. وی اضافه میکند که اگر محققی اصل عربی داشته و به عربی نگاشته تربیتش ایرانی و زبان تحصیلش فارسی بوده و معلمین ایرانی داشته ۵ و همهء اینها علیرغم این حقیقت که اسلام در محیطی عربی و از پیامبری عرب به دنیا آمد.
به شهادت تاریخ، رستاخیز بزرگ فرهنگی ایران را باید با زنده شدن زبان فارسی از خراسان دانست که تقریباً از زمان صفاریان آغاز شد و تا دورهء سامانیان و بعد ادامه داشت. در این دوران است که بزرگان علم و ادب به تعدادی بیشمار ظهور کردند و با به کار بردن زبان فارسی در آثارشان، تاریخ ادبیات ایران را آراستند. نقطهء اوج این نهضت ظهور فردوسی و شاهکار او شاهنامه در زمان غزنویان بود، و این جریان تقریبا بین سالهای ۷۶۸م. تا ۱۰۳۰م. به طول انجامید.
رستاخیز مزبور به اندازهای پر نیرو و خیرهکننده بود که نفوذ خود را حتی تا سالهای آغازین قرن بیستم بر بخش بزرگی از جهان اسلام، از شبه قارهء هند تا کرانههای بسفر و سرزمینهای عثمانی حفظ کرد. همیلتون گیب محقّق انگلیسی و مؤلّف کتاب «مقدمهای بر تاریخ ادبیات عرب» در دیباچهء کتاب خود مینویسد: در تمام این قرون آنچه ادبیات در شبه قاره هند و ایران و ترکیه عثمانی به هر زبان که نوشته شده باشد (اردو، فارسی، ترکی) باید آن را ادبیات فارسی بشمار آورد. ۶
به همین کیفیت اگر کسی بخواهد متون عربی دیانت بهائی را که از قلم بنیانگذاران این دیانت صادر گردیده بیطرفانه ارزیابی کند از اعتراف به این نکته گزیری نخواهد داشت که روح این آثار فرهنگ و جهان بینی ایرانی است، و نمیتوان آنها را جز بخشی از ادبیات فارسی چیز دیگری بشمار آورد. بلکه آن آثار نیز از فرهنگ و ادب ایران و اصطلاحات ادبی فارسی متاثر است.
یادداشتها
۱ – تعزیهها و مطالبی که به آن مذهب عامیانه میگویند اغلب به فارسی بود، در اینجا منظور ما کتابهای جدّی و اساسی دینی است که اغلب به عربی نگاشته میشد.
۲ - به این نکتهء مهم مبلّغان مسیحی از قرن هفتم میلادی به بعد پی بردند و از آن زمان تاکنون کتاب انجیل به بیش از ۲۴۰۰ زبان ترجمه شده و در حال حاضر اتحادیه انجمنهای انجیلی بیش از ۶۰۰۰ برنامهء ترجمهء انجیل در دست دارد. نگارنده خود بخشی از انجیل به لهجهء مازندرانی را در اختیار دارد. آثار فارسی و عربی بهائی نیز تاکنون به قریب ۸۰۰ زبان ترجمه شده است.
۳ – در مورد ویژگیهای فرهنگ دینی ایران از آغاز تا امروز باید بحث دیگری را آغاز کرد که ما را از هدفی که در این مقاله داریم باز میدارد. این سخن بگذار تا وقت دگر.
۴ – برای دیدن سیاههء برخی از این پژوهندگان و بزرگان فرهنگ ایران، و نیز دیگر مباحثی که حضور ایران را در فرهنگ جهان اسلام نشان میدهد نگاه کنید به اثر تحقیقی استاد احسان یار شاطر:
Yarshater, E., The Persian Presence in the Islamic World, eds. Hovannisian, Richard and Sabagh, G., Cambridge University Press 1989.
هم چنین نگاه کنید به مقالهء «رستاخیز ایران و ظهور زبان فارسی و ادبیات ملی»، اثر استاد یار شاطر در جلد چهارم مجموعهء «تاریخ بشریت History of Humanity » که به اهتمام یونسکو در ۷ مجلد منتشر گردیده است. برای ترجمهء فارسی این مقاله نگاه کنید به: پیام بهائی شمارهء ۲۶۱ و ۲۶۲، اوت – سپتامبر ۲۰۰۱، صص ۴۶-۵۶.
5– Al-Muqaddima, translated by F. Rosenthal, vol. III, p.311.
6- Gibb, H. A. R. (Hamilton Alexander Rosskeen), Sir, 1895-1971. Arabic literature Introduction / (rev.) ed. Oxford, Clarendon press, 1963.