فصل اول: نگاهی به زندگانی، آثار و شخصیّت کسروی
احمد کسروی تبریزی در سال ۱۸۹۰ میلادی مطابق ۱۲۶۹ شمسی در خانوادهای روحانی در تبریز متولد شد و آنطور که خود مینویسد در کودکی زندگی مشکلی داشت. در جوانی به نهضت مشروطیت ایران علاقمند گردید و چون تحصیلات دینی داشت لاجرم شغل ملّائی پیشه گرد. بر خلاف ملّایان دیگر، به قول خود، از ابراز پندارهای خرافی و گریاندن مردم دوری جست و سرانجام با ترک حرفهء ملّائی شغل تدریس عربی را در مدارس بر عهده گرفت. وی در زبان و ادب عرب مهارت حاصل کرد و چون دانستن عربی را برای خود کافی نمیدانست در مدرسهء مسیحیان تبریز با قبول تدریس عربی به یادگرفتن انگلیسی و اسپرانتو پرداخت. نشریاتی که در خارج از ایران منتشر میشد مخصوصاً روزنامههای عرب زبان را با اشتیاق میخواند و گاه برای آنان مقالاتی مینگاشت. پس از آن در عدلیهء (دادگستری) تبریز به کار پرداخت. ماموریتهای گوناگون در عدلیه او را به مازندران و خوزستان و دیگر شهرهای ایران کشاند. در شوشتر زبانهای شوشتری و دزفولی را آموخت و در زمان اقامت خود در خوزستان کتاب تاریخ پانصد سالهء خوزستان را تالیف کرد. در آنجا او را از کار معزول نمودند و به تهران فراخواندند. دلیل آن را کسروی مبارزهاش با رشوه خواران و جنگ خود با زورمندان فاسد میداند. روزگار بیکاری را در به پایان رساندن کتاب تاریخ پانصد سالهء خوزستان و نگارش دفتر آذری یا زبان باستان آذربایجان و رسالات دیگر گذراند. همراه با چند تن دیگر از پژوهندگان ایرانی نزد پروفسور هرتسفلد Hertsfeldt آلمانی که در ایران بود خط و زبان پهلوی آموخت و یکی از متون زبان پهلوی را به فارسی ترجمه کرد. در همین سالها بود که به عضویت انجمن آسیایی همایونی و انجمن جغرافیایی آسیایی (هر دو در انگلیس) و دو انجمن علمی دیگر در آمریكا برگزیده شد.
بار دیگر برای کار به عدلیه دعوت شد ولی چون نتوانست به قول خودش با فساد حاکم بر دستگاه بسازد به خاطر صراحت لهجه و شجاعتی که از خود نشان میداد او را بازنشسته کردند. از آن پس وی برای همیشه خدمات دولتی را رها کرد و شغل وکالت عدلیه پیشه گرفت.
حاصل این سالها چندین رساله و کتاب دربارهء تاریخ و زبان و جغرافیای ایران بود که به تدریج به چاپ میرسید و هر یک نشانی از دانش وسیع او در این زمینهها و عشق و علاقهاش به پژوهش بود.
در کتاب چرا از عدلیه بیرون آمدم به واقعهء اخراج خود از عدلیه اشاره کرده و جملهای نوشته که نمودار اندیشه و روش زندگانی اوست:
جای بسیار خشنودی است كه در این كشوری كه رشوهخواری و نادرستی از در و دیوارش میبارد، من كه در عدلیه در كانون رشوهخواری میبودهام، خدا مرا از لغزش دور داشته است. در این كشوری كه چاپلوسی و پستی گریبانگیر خرد و بزرگ میباشد، من، با همه آمیزش با چاپلوسان و پستنهادان، آلوده خوی آنان نگردیدهام.
چرا از عدلیه بیرون آمدم، ص ۱۱
تقریبا از سال ۱۳۱۰ش. (۱۹۳۱م.) به بعد، کسروی دست از پژوهش و تحقیق شست و شیوهء فعالیتها و نوشتارهای او راهی دیگر گرفت. با انتشار دو جلد کتاب «آیین»، به قول خود به «برانداختن پندارها» و اصلاح اجتماع برخاست و به دنبال آن با انتشار ماهنامهء «پیمان» آن افکار را رواج داد.
«آیین» را که حاصل اندیشهها و نگرشهای او در طی چندین دهه بود میتوان سرآغاز یک رشته از آثار دیگر کسروی دربارهء نهضت یا دین خود که سرانجام «پاکدینی» نام گرفت بشمار آورد. آن افکار در سالهای اخیر توسط گروهی از پژوهشگران مورد بررسی و گفتگو قرار گرفته و برخی از ایشان نوشتههای کسروی را ریشهء عقاید گروهی از نویسندگان و جامعه شناسان ایران دانسته و با تحولات بعدی اجتماعی و سیاسی کشور ربط دادهاند.
کسروی خود را پیرو اسلام واقعی، اسلام بی پیرایه و اسلامی که قرآن تبلیغ میکند میدانست نه اسلامی که شیعهگری بانی و علمدار آن بود. مینویسد:
... سخنانی كه من درباره خداشناسی میگویم، كسانی آنها را دین نوینی پنداشته به دشمنی برخاستهاند... ولی این سخنان همه از اسلام است. خدا به من فیروزی داده كه زبان قرآن را میدانم و اسلام را چنان كه هست میشناسم و هرآنچه درباره خداشناسی میگویم جز گفتههای قرآن نیست...
پیمان، سال یكم، شمارهء ۱۳، ص. ۱۰-۱۳
اوج فعالیتهای کسروی از سال ۱۳۲۰ شمسی به بعد یعنی پس از رفتن رضاشاه از کشور و آمدن آزادیهای نسبی در محیط سیاسی و اجتماعی ایران آن روز بود. در این سالها کسروی بیش از پیش به چاپ و نشر کتابها و نوشتههایی که بازگوی افکار و آمالش باشد همت گماشت، پیشنهاداتی برای اصلاح الفبای فارسی ارائه داد، به هدف زدودن زبان فارسی از لغات عربی، واژههای جدید ناشناختهای وارد زبان ساخت و در آثارش به کار گرفت. جلسات گوناگون بر پا داشت، گروه «آزادگان» (یا به قول خودش باهَماد آزادگان [باهَماد بر وزن «با سواد» به معنای گروه و جمعیت] را بنیاد نهاد و تمام اوقاتش یا به نوشتن و یا به بحث و گفتگوی بی پروا با این و آن گذشت.
حملات شدید او به مذهب شیعه، که آن را از ریشه و اساس موهوم و خرافه مینامید، چه در کتاب معروف شیعیگری و چه در پیمان یا سایر آثارش، دشمنی متعصبین اسلامی، بازاریان و مخصوصاً علما را بیش از پیش برانگیخت. در محیط سیاسی پر بحران دوران پس از جنگ دوم جهانی، این گروهها دولتهای متزلزل آن دوره را تحت فشار قرار داده و خواهان متوقف ساختن فعالیتهای کسروی بودند.
مخالفتهای بی امان و کوبندهء او با صوفیگری و تمامی فرقههای صوفیان و عارفان و عارف نمایان و حملات تندی که به اساس اندیشههای آنان وارد میساخت عاملی در ناراضی ساختن عارف مسلکان و پیروان مکاتب گوناگون تصوّف شد. چه آنان که در خانقاهها معتکف بودند و چه به قول خود کسروی در کتاب صوفیگری:
کارمندان دولت و سران اداره ها ... کسان بسیاری که درویشند و هر یکی خود را از پیروان فلان «مستعلیشاه» و بهمان «عاشق علیشاه» میشمارد. در پشت میز سررشته داری توده نشسته و اندیشههایی که در مغزش جا گرفته اینهاست: ای بابا این دنیا چند روزه است. نیک یا بد خواهد گذشت، بزرگان سر به دنیا فرود نیاوردهاند این نیز بگذرد یا هو .
کسروی صوفیان و عرفا را که به نظر او کاهلی و تنبلی پیشه میکنند و یا تن به کار نداده با تنبلی و دریوزگی و گدائی روزگار میگذرانند «بدآموز» نامید و در همان کتاب در مورد دو تن از بلندپایهترین شاعران ایران مولانا جلالالدین رومی و عطار نوشت:
آن همه بافندگیهای ملّای رومی در مثنوی یا در غزلهای بیشمارش، و آن همه ریسندگیهای شیخ عطار در منطق الطیر و دیگر کتابهایش همه نتیجه بیکار نشستن و مفت خوردن بوده است.
کسروی نه تنها با شاعران عارف مسلک بلکه با هر شیوه شعر و شاعری که نفعی از آن عاید نشود بکلّی بیگانه بود. مینویسد:
شعر سخن است، سخن آراسته (با وزن و قافیه). سخن نیز باید از روی نیاز باشد. سخنی كه از روی نیاز نباشد یاوهگویی است. پس شعر، اگر از روی نیاز گفته شود و خواست گوینده فهمانیدن سخن بوده، ایرادی به آن نیست؛ اگر بینیاز و تنها برای قافیهبافی گفته شده، یاوهگویی است و گویندهاش درخور نكوهش میباشد
در پیرامون خرد، ص ۱۲
... اگر روزی به حساب شعرا رسیدگی نمائیم، خواهیم دید كه زیان آنان بر ایران بیش از سودشان بود. دیوانهای فراوان بیشماری كه از شعرا، امروز در دست ماست، بیشتر آنها یادگار دورههای زبونی ایران و چیرگی بیگانگان است و از زمانهایی بازمانده كه خردها پستی گرفته و رادی و مردانگی بس كمیاب شده بوده. پیداست كه از خواندن آنها جز زیان بهرهء خواننده نخواهد بود...
پیمان، سال ۱، شماره ۱۰
دیگر شعرا، از جمله حافظ و سعدی و فردوسی نیز از زبان تند او نرهیدند و «زیانمند» و «یاوه گو» و «بد آموز» نامیده شدند.
کسروی اول دیماه هر سال را به «کتاب سوزان» اختصاص داد. در این روز همراه با پیروانش خرمنی از کتابهایی که به نظر او بدآموزی و بیخردی را ترویج میکرد و «مفتخواری و شرابخواری و گدایی و خوشگذرانی و تملّق و بلهوسی و پندارهای ناراست میآموخت، و بین تودهها جدایی میانداخت» – از جمله دیوانهای شعرا و کتابهای دینی را (جز قرآن) - به آتش میکشاندند.
کتاب سوزان، یعنی نابود کردن حاصل فکر و اندیشهء انسانی، در تاریخ جهان بی سابقه نیست. نمونههایی از آن را در دوران سیاه اروپای قرون وسطی داریم، و در تاریخ کشور ما از کتاب سوزان عربان و مغولان پس از هجوم به ایران داستانها شنیدهایم. کسروی این سنّت را از نو زنده کرد. در همان زمان برخی از مخالفان کسروی، از بازاریان و ملّایان، کتابهای او را میسوزاندند تا به خیال خود مردم را از اندیشهها و بدآموزیهای کسروی در امان داشته باشند.
کسروی تقریباً تمامی نحلههای فکری جهان و اندیشهها و ادیان از جمله اسلام شیعه، مسیحیت، یهودیت۱ و بهائیت را به صورتی که امروز هست خرافه و یاوه نامید، و همفکران خود را به مبارزه با آنها خواند.
وی این مبارزه را با تعصّبی خشک و بیرحم همراه کرد، تعصّبی که در آن از منطق و خرد نشانی نبود. از بحثی که در کتاب صوفیگری آورده به روشنی معلوم است که وی در پی از بین بردن بد آموزیها و افکار و آراء دینی و عرفانی و بقول خودش دیگر «گمراهیها» بود و به دنبال «چارهء اصلی» برای نابودی آنان میگشت. مینویسد:
...اگر دانشها توانستی ریشه گمراهیها را بر اندازد این کار را در اروپا کردی و شما میبینید که نکرده و نتوانسته. دویست سال است که در اروپا دانشها رواج یافته و به همه جای رسیده، سپس نیز جنبشهای دموکراتی و سوسیالیستی و کمونیستی و مانند اینها رخ داده و هر یکی به نوبه خود تکانی آورده با این حال نتوانسته مسیحیگری را که در حال امروزی سراپا گمراهی و بد آموزی است بر اندازند و آن را تنها سست گردانیدهاند...
سپس ادامه میدهد:
...از همه شنیدنی تر داستان روسستان (روسیه) و کمونیستی است . جنبشی با آن ژرفی را پدید آوردند و سراسر کشور را زیر و رو گردانیدند و با کشیشان و دستگاهشان دشمنیهای آشکار نمودند و به کوشش و نبرد سختی برخاستند، و پس از همه اینها اکنون دیده میشود که مسیحیگری و دیگر کیشها از آن کشور بر نیفتاده و تازه دولت میدان به کشیشان و ملایان داده. این خود جستاریست [مبحثی] که به گمراهیها باید از روبرو رزمید و تاختهای پیاپی برد و آنگاه در همان زمینهها آمیغهایی بجای گمراهیها گزارده شود وگرنه گمراهیها از میان نخواهد رفت.
کتاب صوفیگری
مفسد فیالارض و محارب با خدا را باید کشت
کسروی نه فقط با دینهای سابق مخالف بود بلکه آنطور که در زیر خواهیم دید با هر نوع نظریه و فکری که با آراء و عقاید او موافقت نداشت سر نبرد و رزمیدن داشت، و با برچسب دشمنی ورزیدن با خدا این نبرد را تا کشتن و نابود ساختن دیگراندیشان تجویز میکرد. مینویسد:
...باید از بدآموزیها جلو گرفت و مردمان را آگاهانید. باید نوشته های زیانمند را نابود گردانید. اینها از بایاهای [وظایف] بزرگست. ..این نسزاست [سزاوار نیست] به پندار و گمان برخیزند. نسزاست از چیزهایی که راه نیست به سخن فهلند [مشغول شوند]. اینها مردمان را به گمراهی کشانیدنست. اینها با خدا و جهان دشمنی ورزیدنست.
ورجاوند بنیاد ص ۱۰۷
بد آموزی و به گمراهی کشاندن از نظر کسروی میتوانست پیروی از یک دین و یا ابراز هر نوع فکر و اندیشهای باشد، حتی نوشتن و گفتن دربارهء سلامتی و بهداشت:
...یکی از آسیبهای بزرگ جهان بد آموزیهاست. باشند کسانی که برای خودنمایی و نام آوری و یا بَهر رسیدن به یک آرزویی یا بَهر آزاد گردانیدن خود از بایاهای [وظایف] زندگانی، یا تنها از روی هوسبازی، به سخنانی برخیزند و آنها را در میان مردم پراکنند... مثلاً سخن از آغاز جهان رانند یا از آن سوی سپهر آگاهیها دهند یا لاف از ناپیدا دانی زنند، یا دانشها را کوتاه و نارسا باز نمایند، یا از جهان و زندگانی به نکوهش فهلند [پردازند]، یا در زیستن راههای بیخردانه نمایند، چنانکه تاکنون بسیار کردهاند. بت پرستی، فلسفه، صوفیگری، خراباتیگری، شیعیگری، باطنیگری، بهائیگری و بسیار مانند اینها همه از آن گونه است. باید نوشته های زیانمند را از هرگونه که باشد - از یاوه گوییهای شاعرانه، پندارهای فیلسوفانه، از افسانههای بیپا از دستورهای بیدانشانه درباره تندرستی، راهنماییهای بیخردانه در زمینه زندگانی و مانند اینها نابود گردانید، باید سوزانید به رود انداخت، به چاه فرو ریخت.
ورجاوند بنیاد ص. ۱۰۸
سپس این شخص، با آن سابقهء علمی خود، به دشمنی آشکار با نوشته و کتاب و سواد میپردازد. مینویسد:
نوشته یا کتاب از نخست این آسیب را داشته و هر چه سواد بیشتر گردد به آسیب آن خواهد افزود. باید میدان نداد و تا توان جلو گرفت ...جلوگیری از بد آموزان و آگاهانیدن مردمان از کارهای آنان و نابود گردانیدن نوشتههای زیانمند از بایاهای [وظایف] بزرگ آدمیانست. از بایاهاییست که چه سررشته داری [دولت] و چه یکایک مردم - هر یکی در جای خود - آنها را به گردن میدارند. بسیار بجاست که چنانکه ما امروز میکنیم سالی یک روز را بای این نام «روزبه» گیرند و بیاد این بایاهای خود باشند ... این نسزاست که کسانی راه گشاده را بگزارند و پی پندار و گمان افتاده در تاریکیها به جست و خیز فهلند [پردازند]... میگویند اندیشه آزاد است. باید گفت اندیشه جز از پندار است. اندیشه از چیزی دانسته به چیزی نادانسته پی بردنست. می گویند آدمی کنجکاو است و نتواند جلو خود را گیرد. باید گفت اینها بهانه است، این کنجکاویها جز هودهء بیکاری و نادانی نیست.
... این پیروی از پندار و گمان و سخنرانی از چیزهای راه بسته مردمان را به گمراهی کشانیدنست. با خدا و جهان دشمنی ورزیدنست. به کسانی که از این راه میآیند باید کهرایید [نهی کرد] که اگر باز نگشتند و پا فشاردند سزاشان کشتن خواهد بود.
ورجاوند بنیاد ص. ۱۰۹
افکار تند و نا شکیباییهای دینی کسروی در راستای باورهای متعصّبین شیعه بود که چهل سال پس از قتل او، در رژیم ولایت فقیه درست همان راهی که کسروی تبلیغ میکرد رفتند و هزاران نفر را به اتهام مفسد فی الارض و محارب با خدا بودن (و یا به کلام کسروی مردمان را به گمراهی کشانیدن و با خدا و جهان دشمنی ورزیدن) جلوی جوخههای آتش گذاردند.
نظریات افراطی و خشن کسروی که تا حدّ بسیاری با افکار برخی از خشکاندیشان شیعی همآهنگی دارد، اگر در قالب آن مذهب ایراد میشد کسی بر او ایرادی نمیگرفت. ولی کسروی همزمان نیش حمله را متوجه مذهب شیعه کرد و آن را از بیخ و بن خرافه و پندار بیهوده خواند و در کتاب شیعیگری خود از هیچ حمله و توهینی به مذهب شیعه خودداری نکرد.
افکار او در مخالفت با شیعه که مخالفت با اسلام تلقی میشد واکنشهای شدیدی برانگیخت. چند بار به جان او سوء قصد شد و مورد حمله قرار گرفت. سرانجام فتوای قتل وی به عنوان مرتد صادر شد و شکایتهایی از او تسلیم دادگستری گردید.
کسروی و زنان
نکتهء دیگری که در شناخت افکار و اندیشههای کسروی باید دانست نظر او دربارهء زن است. در کتاب دختران و خواهران ما، وی ابتدا پژوهشی تاریخی دربارهء حجاب زن ارائه میدارد و استدلال مینماید که در اسلام و قرآن چیزی دربارهء حجاب نیامده است. وی میافزاید که حجاب حاصل «مردم آزاری ملّایان» است. کسروی همچنین استعداد زنان را با مردان در آموختن و درک حقایق یکسان میبیند و منعی برای تحصیلات زنان قایل نیست. بر همین اساس مینویسد: «واژه کوتاه خرد [ضعیفه، ناقص عقل] درباره بانوان به یکبار بیجا و بی پاست.» ولی از نظر او آزادی و برابری زن و مرد در همینجا یعنی به برداشتن حجاب، و تساوی در کسب دانش پایان مییابد. از آن پس بحثی از روابط اجتماعی زن و مرد پیش میکشد ، که به احتمال زیاد حاصل برداشت او از مقام زن در اسلام، و نیز حال و هوا و محیط اجتماعی و سیاسی آن روز ایران است. به نظر کسروی اساس روابط زن و مرد نه بر احترام متقابل به عنوان دو انسان با حقوق مساوی، بلکه به هدف فریب دادن زنان توسط مردان و بدبخت نمودن ایشان است.
با آنکه میگوید زن را نباید کوتاه خرد (ناقص عقل) دانست، بحثی پیش میکشد که در آن، از دید او، زن موجودی ضعیف و کم عقل است. در مقابل مردان به آسانی توان خود را از دست میدهد، فریب میخورد، میلغزد و دیگران را نیز میلغزاند. مینویسد:
زنها باید به دو چیز پابستگی نمایند: یکی اینکه به کوچه و خیابان و هم چنین به انجمنها و بزمها بی آرایش و ساده در آیند. آرایش و خودنمایی را به خانه برای شوهران خود نگه دارند. دیگری آنکه با مردان بیگانه در نیامیزند و به بزمها [میهمانیها] جز همراه شوهران و خویشان نزدیک خود نروند....زنی که به کوچه و خیابان با آرایش میآید ، آن معنایش نگاه مردان را به سوی خود کشیدنست. اگر این نیست پس چیست؟!...چنین زنی چه شگفتست که خود بلغزد و دیگران را نیز بلغزاند. زنی که آزادانه با مردان در میآمیزد به دشواری خواهد توانست خود را نگه دارد، به دشواری خواهد توانست فریب مردان را نخورد. این چیزیست بسیار آزموده: زن از بازار آمیزش ِ آزادانه سرمایه باخته بیرون آید. آمیزشِ آزادانه زن را لغزشگاهی است که خود بلغزد و دیگران را نیز بلغزاند.
خواهران و دختران ما ص. ۱۵
و چون معتقد است که دو چیز ، یعنی با لباس آراسته و آرایش صورت به میان مردان در آمدن و با مردان آزادانه در آمیختن و به بزمها خودسرانه رفتن سوغات اروپاست زنان را هشدار میدهد که:
...بانوان ایران باید بدانند که زن در اروپا ارجمند نیست. اروپاییان زن را گرامی نمیدارند باید فریب آن سخنانی که در روزنامههاست نخورند. اروپاییان در بسیار چیزها گمراهند و یکی هم داستان زنهاست. بیشتر اروپاییان زنها را افزاری برای خوشگذرانی و کامگزاری مردان شناختهاند و بیش از این معنایی به زنان نمیدهند. اینست آنها را به بزم ها میکشند، پردههاشان میدرند و از جایگاه خود پایین میآورند.
همانجا
کسروی با آنکه یک جا زنان را در استعداد آموختن با مردان مساوی میداند، در جای دیگر همان کتاب حرف خود را عوض میکند. زنان را «در ساختمان تنی و مغزی» از مردان جدا میداند و بر پایهء این باور میگوید که در امور اجتماعی نیز باید وظایفشان جدا باشد. مینویسد:
...خدا زنان را برای کارهایی آفریده و مردان را برای کارهایی. زنان برای خانه آراستن و بچه پروردن و دوختن و پختن و اینگونه کارهایند... نمایندگی پارلمان و داوری در دادگاه و وزیری و فرماندهی سپاه و اینگونه چیزها کار زنها نیست به دو شَوَند [دلیل]: یکی آنکه اینها به دوراندیشی و رازداری و خونسردی و تاب و شکیب بسیار نیازمند است و اینها در زنها کم است. زنها چنانکه از ساختمان تنی نازک و زود رنجند، در سهشها [احساس درونی] نیز چنان میباشند.
همانجا، ص ۱۸
و باز افسانهء فریب خوردن زنان و فریفتن دیگران را تکرار میکند:
درآمدن در سیاست و کوشش در راه نمایندگی از زنان آنان را به آمیزشها [معاشرت، رفت و آمد] خواهد کشانید و چه بسا ناستودگیها که رخ خواهد نمود. اگر این در را باز نماییم زنان خودآرا و خودنما میدان خواهند یافت. رویهمرفته کاری ناپسندیده است. زنان زود توانند فریفت و زود توانند فریفته گردند. پای ایشان از کارهای کشورداری هر چه دور تر بهتر .
همانجا، ص ۲۰
به اعتقاد کسروی علومی که شایستهء زنان است میتواند پزشکی، قابلگی، جراحی، داروسازی، دندانپزشکی، چشمپزشکی و اینگونه دانشها باشد. ولی چون از آمیزش زن و مرد هراسناک است و آن را بد و ناپسند میداند به احتمال زیاد خواهان آنست که در دانشگاهها همراه با پسران تحصیل نکنند، و پس از گرفتن تخصص در بیمارستان از مردان دور و جدا باشند. مقدمهای که کسروی برای حرام بودن آمیزش زن و مرد مینویسد زمینهای برای جدا کردن وسایل نقلیه عمومی، کارگاها و یا آسانسورهاست که آن را امروزه در جمهوری اسلامی تجربه میکنیم. زیرا بار دیگر در همان کتاب تاکید میکند:
... اینان [زنان] در میان مردان، همان آمیزشست که گفتیم نباید باشد. همان آمیزش است که مایه لغزش زنها و مردها هر دو تواند بود
همانجا ص ۲۷
در همین کتاب خواهران و دختران ما، کسروی دستوراتی راجع به اسم گذاری دختران، خطبهء عقد، جشن ازدواج و نیز طلاق داده است.
کسروی این کتاب را در دههء ۱۹۴۰م/۱۳۲۰ ش. نگاشت. آیا اگر اکنون حیات داشت و ترقّیات بانوان را در همهء زمینهها میدید چنین مطالبی از قلمش جاری میشد؟
اعتقادات کسروی در مورد زنان، و مخالفتهای او با عرفان و شعر و داستان نویسی و دشمنیهای او با دیگر اندیشان، از دوران خود او تا امروز مورد بحث پژوهشگران قرار داشته است. از جمله فرزین وحدت استاد مطالعات اجتماعی دانشگاه هاروارد در مقالهء خود با عنوان «بن بست تجدّد در اندیشهء احمد کسروی» گفتار وی را دربارهء حقوق زن «نامعقولترین بخش آراء و اندیشههای سیاسی – فلسفی کسروی» شمرده۲ و ناصح ناطق پس از بحثی دربارهء عقاید او در مورد شعر و شاعری و عرفان، آن افکار را«قشری و سطحی» میداند و معتقد است «کسروی سرمایهء کافی از ادبیات و شعر ایران در دست نداشت.»۳
در آثار کسروی «خردگرایی» افراطی او (خردی که کسروی خواهان آنست) به صورت «نظمی مطلقگرا و بی روح» در میآید و افکار و آراء او را به سوی نوعی «بنیاد گرائی» دینی سوق میدهد. به قول فرزین وحدت «در چنین دنیای افسون زدایی شدهای که کسروی خواهان برپائی آن بود حتی جایی برای نیروی تصوّر و یا آنچه او «پندار» میدانست وجود نداشت.» کسروی مینویسد:
پندار یکی از نیروهای پست آدمیان است، یکی از آسیبهای جهان است. این همه گمراهیها بیش از همه از پندار برخاسته. باید هیچگاه پی آن را نگرفت. هیچگاه از پندار خود چیزی به مردم نیاموخت... گفتهایم و باز میگوئیم دانشها به هر کجا رفت باید از پیاش رفت و به هر هودهای [نتیجهای] رسید باید پذیرفت... اینها ... این پیروی از پندار و گمان، و سخنرانی از چیزهای راه بسته، مردم را به گمراهی کشانیدنست، با خدا دشمنی ورزیدنست. به کسانی که از این راه میآیند باید کهرایید [نهی کرد] که اگر باز نگشتند و پافشاردند سزاشان کشتن خواهد بود. ۴
وحدت اضافه میکند:
مشکل بتوان تردید کرد که در چنین جهانبینی منظمی که کسروی به هواداریش برخاست، فضای چندانی برای رشد ذهن مستقل و خودگردان، و در نهایت برای بیان ذهنیتی که متّکی به ترکیبی از ارادهء آحاد و افراد جامعه است باقی نمیماند. ۵
این گونه افکار کسروی است که به نظر برخی از پژوهندگان، پیش زمینهء فکری گروهی از افراط گرایان مذهبی قرار گرفته و مخصوصا در آثار و افکار آقای خمینی تبلور یافته است.
دکتر محمد توکلی طَرقی استاد تاریخ دانشگاه تورنتو در مقالهای با عنوان «تجدّد اختراعی، تمدن عاریتی و انقلاب روحانی» ضمن بحثی در مورد نهضت تجدّد در ایران و راههایی که تجدّد طلبان ما از زمان قاجار تاکنون پیموده و سرانجام به اسلامگرایی و اصالتگرایی رسیدهاند، کتاب توضیحالمسائل آقای خمینی و تئوری ولایت فقیه ایشان را با برخی افکار و نوشتههای کسروی مقایسه نموده و معتقد است آنچه روحانیون پس از انقلاب برای مردم ایران آوردند در واقع همان خواستههای کسروی بود:
...پس از قتل کسروی از او یادزدائی کردند و این قتل آغازهء جریان فراموشکاری عامدانهای بود که نهضت روحانیون ایران را پدیدهای منحصر به فرد تلقی میکرد. پس از این قتل بود که یافتههای کسروی دربارهء دین، خرد، اروپاییگری، رمان و سینما بنیان گفتمان دینمدارانی را فراهم آورد که روحانیون مدّعی ابداع آن شدند. ۶
دکتر توکلی طَرقی همسانی دو چهرهء به ظاهر متضاد کسروی و آقای خمینی را تجانسی میداند که فقط با یک مطالعهء دقیق و بیطرفانه میتوان به کم و کیف آن پی برد.
در همین زمینه دکتر محمد رضا قانون پرور استاد ادبیات و زبان فارسی دانشگاه آستین تکزاس مینویسد:
درست است که او [کسروی] به شدت به آن گروه از رهبران شیعه که مدعی ولایت و رهبری جامعه بودند خرده میگرفت و از همین رو به احتمال قوی با ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی نیز به مخالفت بر میخاست، اما بر پایهء آراء متباینش در باب «دموکراسی» از سوئی، و دربارهء نظام اجتماعی از سوی دیگر، میتوان به این نتیجه رسید که «مذهب مدنی» او واجد بسیاری از شرایط رژیم دین سالار کنونی است. اعتقاد او به نابرابری زنان و مردان و هواداریاش از کتاب سوزی و باورهایش در باب شاعران و نویسندگان «هجو پرداز» و ضرورت تأدیب و کیفر آنان را میتوان از زمرهء این گونه ویژگیهای مشترک دانست. ۷
در بالا نمونههایی از ویژگیهای مشترک افکار کسروی با بنیادگران دینی را آوردیم، در اینجا با نقل جملهای از کتاب ورجاوند بنیاد (شامل دستورات دین پاک او) به دیگر افکار افراطی و بنیادگرای کسروی اشاره میکنیم. میگوید:
باید کشنده را کشت. با این کشتن از کشتنهای بسیار جلو توان گرفت ... همچنان کسی که با توده خود ناراستی و بد خواهی کرده باید او را کشت. کسی که با پسری به کار زشتی برخاسته، باید او را کشت. به بد آموز و گمراه گردان و همچنان به فالگیر و جادوگر و هر کسی که لاف از کارهای نبودنی میزند، باید کهرایید [نهی کرد] که اگر باز نگشتند باید کشت. به چامه گویی [شاعر] که به هجو پرداخته و به نویسندهای که دشنام نوشته و نگارندهای را که کسی را به حال زشت نگاشته، باید کیفرهای سختی داد و در بار دوّم کشت. باید به دشنامگو کیفری سخت داد. باید دروغ و دغل را از هر گونه که باشد و در هر کاری که باشد بزه شناخت و بی کیفر نگزاشت [کذا].
ورجاوند بنیاد ص ۱۷۷
کسروی نخستین کسی نبود که این افکار را عرضه کرد. تاریخ جهان حتی در همین قرن رهبران یا پادشاهان جبّار و کشورگشایانی که جز کشتن و سوزاندن راهی نمییافتهاند بسیار به خود دیده است. آیا اگر کسروی به قدرت میرسید و دارای قوهء اجرایی میشد افکار خود را با کشتن و دربند کشیدن و زجر دیگر اندیشان عملی میساخت؟
یادداشتها
۱ - کسروی در مورد یهودیان معمولا لفظ جهود و جهودان را به کار میگیرد که در زبان فارسی باری از تحقیر دارد، یا خساست را میرساند و یا نمودار ترس و جُبن است.
۲– ایران نامه، سال بیستم، شمارهء ۲-۳ بهار و تابستان ۳۸۰ (شمارهء ویژهء احمد کسروی)، ص. ۲۵۶
۳- همانجا، ص. ۳۰۹
۴ و ۵ – نقل از مقالهء فرزین وحدت ، ایران نامه، همانجا، ص. ۲۵۴
۶ – ایران نامه، همانجا، ص ۲۲۷
۷ - ایران نامه، همانجا، ص ۲۴۲