فصل دوازدهم: دین بهائی، آنچه نیست و آنچه هست
از دوران قاجار تاکنون کوشش ملّایان و ردّیهنویسان آن بوده که دین بهائی را آنچه نیست معرفی کنند، و آنچه که هست نادیده گیرند و از مردم یا خوانندگان ردّیهء خود پنهان دارند. این کار در نیم قرن اخیر با کنار گذاردن بحثی سازنده، و به کار گرفتن تهمت و افترا، تبدیل به مبارزهای ناجوانمردانه فقط بر اساس تهمت و هو و جنجال شده که دو هدف را دنبال میکند. یکی گریزاندن مردم ایران از دین بهائی، و دیگر موجّه ساختن تهمتها فشارها و تبعیضهایی که سالها است جامعهء بهائی ایران دستخوش آن است و روز به روز دامنهء آن وسعت میگیرد.
استثنایی که کتاب بهائیگری کسروی دارد انصاف اوست در اینکه دین بهائی را نهضتی اصیل و ایرانی میداند نه ساختهء دست این و آن، و صحت توبهنامهای که شهرت دارد از باب در دست است، و ما از آن در صفحات پیش گفتگو کردیم، مورد تردید قرار میدهد. در این مورد باید از او سپاسگزار بود.
اما پافشاری دیگر دشمنان این دین و امروزه ردّیه نویسان دولتی، و اصرار ایشان در کتابها و روزنامههای گوناگون بر این که دین بهائی ساختهء استعمار انگلیس و روس و بعد پروردهء امریکا و اسرائیل است نه با شواهد تاریخی میخواند و نه مدرک و سندی در پشت سر خود دارد. این اتهام که این قدرتها بهائیت را برای ایجاد شکاف و اختلاف در اسلام ساختهاند، در مقابل سیاست دولت جمهوری اسلامی در مبارزهء روشنی که با دیگر مذاهب اسلامی از جمله اهل تسنن و یا فرقههای علیاللهی و نعمتاللهی در پیش گرفته، رنگ میبازد. باور نکردنی است که اجازه ندهند در شهر بزرگی مثل تهران اهل تسنن حتی یک مسجد از خود داشته باشند. عجبا آیین بهائی را که اساسش بر احترام بر همهء ادیان و عقاید استوار است و از اختلاف و دو دستگی بشدت دوری میجوید موجب شکاف و تفرقه در اسلام میدانند، ولی نمیگویند جنگ هفتاد و دو ملت را که حافظ هفتصد سال پیش از آن مینالید باید به پای کدام آیین نوشت؟
حرف دیگری که برای تیره ساختن ذهن مردم میگویند حضور مرکز دیانت بهائی در اسرائیل است. درست است که مرکز جهانی بهائی در کشور اسرائیل کنونی و در شهر حیفا در دامنهء کوه کرمل قرار دارد ولی این امر حاصل یک سلسله وقایع تاریخی است که به زمان ترکان عثمانی و خلافت سلاطین آن کشور باز میگردد. پس از آنکه بهاءالله و خانوادهاش نزدیک به یکصد و شصت سال پیش، در زمان ناصرالدین شاه، به عراق تبعید گشتند با افزونی گرفتن جمعیت بابیان در بغداد، دولت ایران که از قدرت گرفتن این دین در مرزهای کشور خود دچار نگرانی شده بود از دولت عثمانی که در آن زمان عراق را در تصرف داشت درخواست کرد تا آنها را هر چه بیشتر از حدود ایران دور سازند. بهاءالله و همراهانش ابتدا به استانبول و بعد به ادرنه و سرانجام به خرابه شهری به نام عکا تبعید شدند. دو تن از بنیان گذاران این دین یعنی بهاءالله و عبدالبهاء در عکا و شهر مجاور آن، حیفا درگذشتند و بدینترتیب مراکز بهائی در آن منطقه به وجود آمد. همهء اینها هشتاد سال پیش از تشکیل دولتی بنام اسرائیل و قوت گرفتن نهضتی بنام صهیونیسم بود.
اگر در ایران بابیان و بهائیان از امنیت اجتماعی برخوردار بودند چه لزومی به ترک ایران میدیدند. ولی یک قرن و نیم است که بهائیان مورد حملهء ملّایان و دولتها بودهاند و در انقلاب اخیر دیدیم که چگونه مراکز مقدس و تاریخی بهائی مثل خانهء باب در شیراز مورد هجوم و حمله و نابودی قرار گرفت. دهها گورستان بهائی با هجوم مشتی ناآگاه مورد تجاوز واقع شد که با شکستن سنگ قبر و شکافتن قبرها و توهین به مردگانی که سالها بود روی در خاک پوشیده بودند همراه گردید و بیش از دویست بهائی به جوخههای اعدام سپرده شدند.
کسروی و چند تن دیگر به عبارات عربی در آثار بهائی ایراد گرفتهاند و بر آن اشتباهات دستوری وارد ساختهاند. ما در این مورد در فصل مربوطه گفتگو کردیم ولی میپرسیم آیا میتوان به مضمون و مفهوم آن بیانات – حتی اگر اشتباه دستوری داشته باشد – اعتراضی داشت؟ این جار و جنجال که چرا بهاءالله و باب برخی آثار خود را به عربی نگاشتهاند، و بکار گرفتن آن به عنوان حربهای که مردم را از دین بهائی رو گردان نمایند، به آن میماند که کسی بگوید انشتن که یهودی آلمانی بود تئوری نسبیت خود را به انگلیسی که زبان او نبود نوشته و در آن چند اشتباه دستوری یافت میشود، لذا باید گوش بر حرفهای او بست.
سوای آن در هر اثر ادبی یا دینی که بنگریم خواهیم توانست اشتباهات دستوری بیابیم. مگر در قرآن اشتباهات دستوری کم است؟ مگر در مثنوی مولانا رومی بارها از قواعد عروض فارسی سرپیچی نشده؟ آیا میتوان نویسندگان آن دو اثر جاودانی را تحقیر کرد و آن نوشتهها را نادیده گرفت که بعضی جاها زبانش درست نیست، آن هم زبانی که گرامرش (دستورش) ساختهء فکر بشر است؟
از این ایرادها که هیچ یک به اساس و تعالیم این آیین ارتباطی ندارد فراوان میتوان یافت و در هر کتاب ردّیهای دیده میشود. حتی دامنهء آن را به برخی از افراد غیر بهائی و مشاغلشان، در دوران قبل از انقلاب کشاندهاند و همهء آنها را به دیانت بهائی ربط دادهاند. هویدا یکی از نخست وزیران دوران شاه را به خاطر سابقهء بهائی بودن جدّش بهائی خواندند و بر چند تن دیگر از وزرای او که یکی از افراد خانوادهء ایشان بهائی بود و یا فقط با یک بهائی همنام بودند همین تهمت را زدند و به قتلشان رساندند. حال آنکه هم ایشان بهائی بودن خود را تکذیب کرده بودند و هم جامعهء بهائی. اما در فقدان هر بهانهای برای تاختن به آیین بهائی، با آنکه آنان را به جوخهء اعدام سپردند و ظاهرا به مجازات رساندند هنوز این موضوع را دستاویز حمله و اعتراض به جامعهء بهائی ایران قرار میدهند.
با سودجویی از چنین ترفندهایی، اجازه ندادهاند که مردم ایران با دیانت بهائی و تعالیم آن آشنا شوند که مبادا پیام این آیین به گوش ایشان برسد. سوای آن اجازه ندادهاند که بهائیان از خود دفاع کنند. اگر کسی نامه یا مقالهای در ردّ این اتهامات برای یکی از روزنامهها بفرستد البته از درج آن خودداری میکنند. اگر در ایران نزد کسی کتاب بهائی بیابند دچار زندان و شلاق خواهد شد. اگر یک بهائی را در بحث با یک مسلمان برای روشن کردن حقایق بیابند او را به بهانهء تبلیغ بهائیت زندانی خواهند کرد و زیر شکنجه یا بالای دار جانش را خواهند ستاند. اگر هیچ یک از این اقدامات هم نباشد با اخراج دانشجویان بهائی از دانشگاهها، با جلوگیری از کار بهائیان، با ضبط خانه و اندوختهء ایشان قصد دارند در دراز مدت این جامعه را نابود سازند.
چنین یورش بیسابقه و دامنهدار ولی حسابشده علیه این دیانت، که با کشتارها و بی خانمان کردنها و حقّکشیهای ظالمانه در مورد بهائیان همراه بوده برای هر ایرانی روشنفکر این سؤال را پیش میآورد که چرا و چگونه با این کوشش وسیع خواستهاند که حقایق خدشهدار شود، مردم از دین بهائی منزجر گردند و حتّی حاضر به آشنا شدن با مسایل تاریخی مربوط به این دین، که با تاریخ دینی و اجتماعی کشور ما مربوط میشود نباشند.
دین بهائی آنچه هست
برای کسانی که به هر حال توانستهاند با پایمردی و کوشش و صبر و گاه به بهای از دست دادن همه چیز با این دیانت آشنا شده و به آن ایمان بیاورند مطلب دگرگونه است. برای اینان دیانت بهائی یک نهضت روحانی و دنبالۀ منطقی و طبیعی سایر ادیان است، ادیانی که در اثر مرور و جبر زمان نیروی سازندگی خود را از دست دادهاند و باید جای خود را به دیانتی بسپارند که دارای افکار و آرمانهایی نو و موافق پیشرفتهای علمی و صنعتی و اجتماعی قرن بیستم و بیست و یکم باشد.
اینان میدانند که با ایمان به دیانت بهائی اعتقاد خود را به آیین قدیمی خود، چه اسلام باشد چه مسیحی یا یهودی و زردشتی و غیره، از دست ندادهاند بلکه همان حقایق اصلی و ذاتی را - دور از قرنها دستبرد کشیشان و خاخامها و ملّایان و متولّیان معابد و امامزادهها - در جامهای پاکیزه و آراسته، از نو یافتهاند. اعتقاداتی روحانی که موافق با نیازهای جهان امروز و فردا و همگام با دستاوردهای علمی است.
چند سر فصل از آموزههای آیین بهائی را که موجب هراس ردّیه نویسان اسلامی شده است در زیر میآوریم:
مرکز و محور تعالیم بهائى انسان است. مقام والاى انسان و شایستگى فکرى و روحى او در آثار بهائى فراوان تأکید شده است. انسان سالارى و اینکه انسان بتواند به اوج شایستگى ذاتى خود برسد هدف دیانت بهائى است. با توجه به این ارج و رتبه، بهائیت اساسى را پى ریزى میکند که انسانها بتوانند در جوامعى آزاد و پیشرو، با برادرى و صلح و آشتى، حاکم بر سرنوشت خود باشند و استعدادها و نیروهاى شگرف نهفته در نهاد خویش را پرورش و بروز دهند. انسان پدیدهاى مادى نیست بلکه اصل و منشأیى الهی دارد و روح انسانى او را از سایر حیوانات ممتاز میدارد. چنین انسانى به خداوند دلبسته است و براى تعالى روح خود به نماز و نیایش و عبادت پابند میباشد. همهء ادیان را چون از یک منبع سرچشمه دارند مىپذیرد، در عین حال براى درک مفاهیم معنوى دینى معتقد به لزوم تحقیق شخصى است و به کشیش و خاخام و آخوند رو نمىآورد. بدین لحاظ در دیانت بهائى طبقهاى به نام روحانى و رهبر دینى و غیره وجود ندارد و جستجوى حقیقت، خارج از نفوذ فکرى دیگران وظیفهء فردى انسان قرار گرفته است. رشد فکرى بشر به اعتقاد بهائیان در حدّى است که نیاز به واسطه بین خدا و پیامبران از یک سو و عامه مردم را از سوی دیگر منتفى مىکند.
همین انسان بر طبق تعالیم بهائى آنچه را که خرد نفى نماید معتبر نمىشناسد و دین و مفاهیم آن را تا حدّى میپذیرد که با علم و عقل در تناسب و همراه باشد. بدین قیاس، علمى را که بر خلاف اعتقادات دینى او فرمان دهد و بجاى آنکه در خدمت بشر و تکامل او باشد به عنوان وسیلهاى براى تولید جنگ افزارها، کشتار انسانها، نابودى ارزشهاى انسانى و غیره به کار رود، علم واقعى نمىداند. هکذا دینى که بر خلاف علم و عقل سلیم به خرافات و اوهام رو آورد، انسان را چه زن و چه مرد پست و ذلیل بخواهد و از هدف دین که راستى و پاکى و صلح و انسان دوستى است دور بیافتد به کنار مىنهد.
بر مبناى اخلاقى تکیه دارد و عفت و عصمت و پاکى و امانت و تقوى را ترویج مىدهد.
آئین بهائی تساوى کامل بین زن و مرد را از ضروریات پیشرفت هر جامعه مىداند و بر این تکیه مىکند که بانوان باید از حقوق و امکانات یکسان با مردان بهرهمند باشند. دیانت بهائی اصل برابری زن و مرد را هنگامی اعلام کرد که نه تنها در ایران دورهء قاجار زن محروم ایرانی از هیچ حقی برخوردار نبود بلکه در بسیاری از کشورهای جهان نیز امر حقوق زنان ناشناخته بود. تعالیم بهائی زن را از قید و بندهایی که او را اسیر ساخته بود رها ساخت و مقام والای او را به عنوان رکنی از اجتماع به او شناساند. تعلیم و تربیت دختران، دوشادوش پسران، اجباری گشت و تمام موانعی که راه ترقی زن را سدّ مینمود برداشته شد. در ازدواج بهائی رضایت زن ضروری دانسته شد و رعایت حقوق و احترام به او توصیه گردید. همسر محدود بر یک زن گردید و بساط صیغه و متعه و دیگر قوانینی که زن را متاع جنسی مردان مینماید برچیده گشت. آثار بهائی زنان را در استعداد فکری و عقلی با مردان مساوی میبیند و حدّ و مرزی برای ترقی زنان نمیشناسد. بر اساس این آثار، صلح جهانی هنگامی صورت واقع به خود خواهد گرفت که زنان از حقوق مساوی برخوردار باشند و در مقام تصمیمگیریهای کشوری و جهانی قرار گیرند.
در این دیانت تعلیم و تربیت یک وظیفهء دینى و مذهبى است و سواد آموزى و علم آموزى به کودکان نخستین فریضهء پدر و مادر بشمار آمده است. این دین اهمیت فراوان برای تعلیم و تربیت دختران قائل است.
دیانت بهائی نجات و رستگاری یک جامعه و افراد آن را در علم و دانش و تفکر میداند. لذا آموختن سواد مرحلهء نخستین از کوششی پیگیر برای دانشاندوزی و کسب علم و تحقیق و تدبّر است.
هر نوع تعصّبی را که به جدال و نزاع و خونریزی و دشمنی بکشد نهی مینماید. بدین ترتیب نژادپرستی، تعصّبات مذهبی، وطنی و زبانی را که به شهادت تاریخ هر کدام بارها آتش فتنه و قتال برپا کرده مردود میشمارد.
دین را سبب دوستى میداند نه دشمنى و کینهجویى به همین جهت فساد و آشوب، حتى آنچه قلب انسان دیگرى را بیازارد و یا سبب اندوه شود منع مىکند و محبت و عشق و فداکارى در راه دیگران تشویق و تأکید مىنماید.
اساسى براى تنظیم امور اقتصادى بر مبانى روحانى بنا مىنهد که فقر و ثروت مفرط را از بین مىبرد. تشکیلاتى ادارى پایهریزى مىکند که تمام افراد جامعه را در سرنوشت خود با مشورت آزادنه و قبول رأى اکثریت شریک میسازد و بدین ترتیب دموکراسى بنیادین را که هنوز ممالک دموکراسى غربى در پى تحقّق آنند به واقعیت مىآورد.
دین را به کلّى از سیاست جدا مىداند و سرانجام خواستار صلح پایدارى بر روى زمین است، صلحى که از ابتداى تاریخ آرزوى نسلهاى بشریت بوده و در این زمینه به وحدت عالم انسانى، وحدت معنوى و برادرى جهانى انسانها نظر دارد، وحدتى که بتواند ضامنى براى صلحى پایدار باشد. وحدتى جهانى، بدون آنکه هویت ملّى و فرهنگی و حدود و مرزهاى سنتى و تاریخى کشورها خدشهدار شود.
دیگر از ویژگیهای آیین بهائی که درست نقطهء مقابل تنگبینیهای ردِّیهنویسان به این دین است احترام به فرهنگ و شیوههای اندیشه و احساس ملل مختلف است. این دیانت آنچه تمدن امروز و فردای جهان را میسازد یعنی دستاوردهای همهء اقوام عالم را از شعر و موسیقی گرفته تا عرفان و اندیشههای معنوی در خور احترام میداند و علم و محصولات فکری و عقلی بشر را ارج میگذارد.
آنچه در بالا بر شمردیم از قلم بنیانگذاران این دین، بیش از یکصد و پنجاه سال پیش، از اساس بهائیت شمرده شده و برای هر کدام میتوان دهها سند مکتوب از آثار بهاءالله و یا عبدالبهاء نقل کرد. به نظر ما همینهاست که سبب اصلی مخالفتهای خانمان برانداز ملّایان و دولتهای وقت (بیشتر به نفوذ و فشار جامعهء روحانیت) با این دیانت شده است.
جامعهء بهائی ایران در میان تمام سختیهایی که با آن دست بگریبان بوده کوشیده است این آمال را به مرحلهء عمل در آورد و در این زمینه تا حدّ بسیاری موفق بوده است. هممیهنان ما حتی اگر با آمدن دینی پس از اسلام موافق نباشند، بهائیان را مردمانی درستکار، راستگو، باوفا و دور از مفاسد اخلاقی میشناسند و حسابشان از ملّایان و رژیم اسلامی و عاملان دست به مزد آنان در حملات و فشارها و آزارهایی که بر بهائیان روا میدارند جداست. بر عکس چه بسیار که در مواقع بلا و پریشانی پناهگاهی مطمئن برای بهائیان بوده و به نجات ایشان از مرگ و نیستی کوشیدهاند.
در سطح جهانی جامعهء بهائی پس از مسیحیت گستردهترین دیانت جهانی است و میلیونها نفر، شیفتهء دیانتی که از ایران برخاسته، تعالیم آن را بهترین راهبر زندگانی خود دانستهاند.
به امید روزی باشیم که در سرزمین ما مسلمانان، یهودیان، مسیحیان، زردشتیان و بهائیان و هر کس با هر اعتقاد و اندیشهای، چون اعضای یک خانواده در کنار یکدیگر زیست کنند به آبادانی و بهروزی آن کشور عزیز بپردازند.