فصل دوّم: بهائیگری کسروی و دیگر ردّیهها
کسروی نخستین کسی نبود که بر دیانت بهائی ردّیه نوشت، آخرین کس هم نیست. در یکصد و شصت سالی که از آغاز این دین گذشته صدها کتاب و مقاله در ردّ این نهضت دینی نگاشته شده و این جریان در سالهای اخیر سرعت بیشتری گرفته است. پیش از حکومت جمهوری اسلامی چاپ ردّیهها به طور پراکنده انجام میگرفت اما امروزه انتشار کتابهائی در ردّ بهائیت نظم و آهنگ بیسابقهای یافته، نه تنها در حوزههای دینی قم و مشهد گروههایی به این کار مشغولند، بلکه دولت نیز جزء برنامههایی که برای مبارزه با دیانت بهائی دارد (مثل محروم ساختن بهائیان از فعالیتهای دینی، محروم ساختن آنان از تحصیلات و کار، تهدید دائم به زندان و ضبط مال و کشتن، و دهها محرومیت و رنج دیگر)، روزنامههای وابسته به خود را برای نگارش کتاب و مقاله برای مبارزه با این دیانت به کار گرفته است.
در بررسی ردّیههایی که از آغاز تاکنون دربارهء دین بهائی نوشته شده، با سه دوران گوناگون روبرو هستیم که به روشنی با یکدیگر فرق دارند: یکی از آغاز این دیانت از سال ۱۸۴۴م. تا دهههای۱۹۳۰ /۱۹۴۰میلادی (۱۳۲۰/۱۳۱۰ شمسی)، دوم از ۱۳۲۰ شمسی تا انقلاب اسلامی و سومی از آغاز انقلاب اسلامی در ایران تا امروز.
در دورهء نخستین بیشتر ردّیهها از سوی کسانی نوشته میشد که از دیانت و حقیقت بی بهره نبودند و انصاف و مردانگی نیز در نوشتههای ایشان دیده میشد. اینان تعالیم بهائی را مطالعه مینمودند و به دنبال دلایلی برای ردّ حقّانیت دین بهائی بر اساس باورهای خود بودند. پاسخ بهائیان به آن نوشتهها، کتابها و استدلالیههایی بود بر اساس قرآن و احادیث و یا تورات و انجیل و یا آثار زردشتی که برای مسلمانان و مسیحیان و یهودیان و زردشتیان منتشر میکردند. این آثار امروزه نیز استوار و پا برجا، پاسخگوی همهء حقیقتجویان میباشد. حجةالاسلام تفلیس وقتی کتاب فرائد تالیف ابوالفضل گلپایگانی را در پاسخ ردّیهء خود خواند آنقدر انصاف داشت که بگوید ما فکر میکردیم دین بهائی درخت بی برگ و باری است. سنگی به آن پرتاب کردیم، فرائد که به دستمان رسید آنگاه دیدیم که از سنگپرانی ما چه میوههای شادابی از این درخت فرو ریخت.
از دههء ۴۰ میلادی، یعنی کمی پیش از پایان جنگ دوّم جهانی به این سو، راه مبارزه با بهائیان تغییر یافت. نسل تازهء مخالفان این آیین، بجای بحث اساسی و منطقی دور جدیدی از مبارزات را آغاز نمودند و به جای بررسی بهائیت و ردّ استدلالی آن، به برخوردی بی منطق، متعصّبانه و خشونتآمیز پرداختند. این نسل عبارت بود از گروههای دینی و اتحادیههای مذهبی مسلمان که با بهرهمندی از نفوذ آیتالله بروجردی، آیتالله کاشانی و دیگر روحانیون با نفوذ، مبارزهء وسیعی با آئین بهائی آغاز کردند و با فشار و تهدید و ارعاب، دولتهای وقت را با خود همداستان نمودند. بدینترتیب مخالفت با بهائیان که تا آن زمان جنبهء فردی داشت، در تشکیلات محدود و خصوصی و زیر نظر رهبران مذهبی سازمان یافت.
دکتر محمد توکلی طَرقی در مقالهای با عنوان «بهائی ستیزی و اسلامگرایی» ۱ در تحلیلی از شیوهء بهائی ستیزی در این دوره استدلال میکند که انجمنهای تبلیغات اسلامی و سازمانهای دینی و دیگر جنبشهای اسلامگرا در ایران تماما با هدف مخالفت و مبارزه با دیانت بهائی ایجاد شد. دکتر توکلی از دو حوزه همگانی در ایران آن زمان بحث میکند. یکی که آن را حوزهء همگان عمومی National public sphere میتوان نامید گسترهء گفتگویش برخورد آراء عمومی و زایش فرهنگ و هویّت جدید ایران بود که دربر گیرندهء پیروان تمامی ادیان میشد. دوم حوزهای که میتوان آن را حوزه همگان شیعی نامید. این حوزه برای مقابله با آیین بهائی به وجود آمد و به تبلیغ و ترویج اسلام در سراسر ایران انجامید. هیئتها، و نشریههای دینی نقش بارزی در پیدایش «حوزهء همگان شیعی» داشتند. حوزهای که از به هم پیوستن مساجد، تکایا، هیئتها و منازلی که مراسم دینی در آنها برگزار میشد سامان یافته بود. از این زمان بود که به رهبری آیتالله بروجردی در تمام مدارس تعلیم تعلیمات دینی اجباری شد و به واقعهء فلسفی و تخریب حظیرةالقدس و دیگر قضایا انجامید و حتی برای مقابله با کلاسهای درس اخلاق بهائی [برای کودکان بهائی] کتابهایی به نام اخلاق گلشنی از طرف انجمنهای دینی تدوین گردید و حوزههای دینی شروع به فرستادن طلّاب و ملّاها به دهات و قصبات برای مبارزه با تبلیغات بهائیان نمودند... و آیینی را که «از بطن حوزههای علمیه شیعه و فرهنگ دینی ایران» بر آمده بود با فراموشکاریهای عامدانه و روایتهای جعلی و شبه تاریخی مسلکی ساختهء دست بیگانگان وانمود ساختند.
مقالهء دکتر توکلی بررسی تازهای از جوانب بهم پیوستهء بهائی ستیزی و اسلامگرایی در ایران است. وی معتقد است بیشتر رهبران انقلاب اسلامی ایران پرورش یافتهء حوزههای ضد بهائیت هستند و تا به آنجا میرود که تحوّل فکر شیعی را در مورد مسالهء آخر زمان و انقلاب اسلامی ایران را نیز حاصل بهائی ستیزی که در آن سالیان آغاز شد میداند. استدلال او بر اساس اسناد و مدارکی است که جا به جا برای اثبات نظریهء خود ارائه مینماید.
مجموع این مخالفتها با دیانت بهائی که در سالهای پس از جنگ جهانی دوم اوج گرفت و همراهی دولت را با خود داشت، منجر به قتل و کشتار بهائیان و غارت خانههای آنان در شهرهای شاهرود (۱۷ مرداد ۱۳۲۳)، کشتن مهندس شهیدزاده به صورت غرق کردن او در دریای مازنداران (۱۳۲۶)، کشتن دکتر برجیس با ۸۱ ضربه چاقو در کاشان (۱۳۲۸)، ضرب و مجروح ساختن بهائیان، آتش زدن مزارع و خانههای ایشان و تحریم هر نوع معامله با ایشان (حتی خرید نان) در شهرهای آباده، قم، محلات، زابل، زاهدان، بهشهر، شاهرود، طبس، گناباد، فردوس، بشرویه، بندرشاه، گلپایگان، قصر شیرین، یزد، بجنورد، نهاوند، طالقان، دامغان، شهرضا، شیراز، قزوین و ... شد.۲
در زمینهء ردّیهها در این دوره با نوشتههایی روبرو هستیم که از روی بغض و تعصب و خشکاندیشی و بر پایهء خدشهدار ساختن حقایق نوشته شدهاند. آنها را به منطق راهی نیست، تنها هدفشان از میدان به در کردن و نابودی بهائی و بهائیان بوده و کینهای تسکین ناپذیر به این آئین از سراپای آنها نمایان است.
یک روز دین بهائی را ساختهء روس یا انگلیس خواندند و روز دیگر بخشی از توطئهء استعمار و صهیونیسم بشمار آوردند. زمانی به بهائیان تهمت بیوطنی زدند و وقتی دیگر به جعل کتاب و اسناد پرداختند. سرانجام دستگاه حجتیه را علم کردند که بتوانند این دین را فلج سازند آن هم با چه حیلههایی. در پایان این کتاب نمونههایی از این ناراستیها و کینهورزیها را بررسی نمودهایم.
دورهء سوم در سالهای پس از انقلاب اسلامی شکل گرفت که مبارزه با دیانت بهائی سازمان یافته شد و تشکیلات دور و درازی یافت. قلم زدن بر ضد بهائیت شغلی است که نه دانش میخواهد و نه تجربه. تنها چیزی که نیاز دارد بیپروایی در جعل دروغ، بددهنی، و به هم پیوستن تهمتهایی است که خوشبختانه مسلمانان منصف نیز بر سستی آن آگاهند. اما نویسندگان این ردّیهها چون خود نیز به این کار ایمان ندارند و چنتهء تهمتها هم تهی شده است اینک به تکرار مطالب ردّیههای سابق روی آوردهاند. بار دیگر ردّیههایی را که به قول معروف تاریخ مصرفش مدتهاست سپری گردیده با زرق و برقی چشمگیر تجدید چاپ میکنند و رایگان در سراسر کشور، در مدارس و سربازخانهها و کارخانهها توزیع مینمایند. جمعی دیگر نیز با عناوین دکتر و پژوهشگر مجموعههایی از مقالات در زمینههای گوناگون علیه دیانت بهائی مینویسند که به عنوان شمارهء مخصوص یکی از مجلات و یا ماهنامههای دولتی ایران منتشر میشود.۳
در این مقال فرصت بحث بیشتر در زمینهء شیوهء این مبارزات نیست زیرا ما را از گفتگو دربارهء کتاب بهائیگری کسروی دور میکند.
کتاب بهائیگری کسروی که در همان دههء ۱۳۲۰ شمسی نگاشته شده در یک هدف با دیگر ردّیهها مشترک است و آن رماندن و بیزار نمودن خواننده از کلمهء بهائی است. اما کسروی با قلم توانا و هوشمندی ذاتی خود چند هدف دیگر را نیز آگاهانه دنبال نموده است. بهائیگری در زمانی از حیات اجتماعی ایران نگاشته شد که مردم و جوانان در جستجوی آرمانهای تازه بودند و جهان نوی میجستند. با پایان یافتن سلطنت رضا شاه و تمام شدن جنگ به نفع متفقین، ایران وارد مرحلهء اجتماعی تازهای میشد و جوانان شیفتهء سخنی تازه و افکاری نو و مترقّی بودند.
با آزادیهای نسبی که در عرصهء بیان و قلم پدید آمده بود حزب تودهء ایران از سوئی، و کسروی از سوی دیگر از این موقعیت استفادهء شایان نمودند و به تبلیغات شدید پرداختند. کسروی در میان روشنفکران آن زمان از محبوبیت برخوردار بود و نشریات او مثل روزنامهء پرچم و مجلهء پیمان و دیگر کتابهایش در سطحی وسیع به فروش میرفت و افکارش در محافل روشنفکری مورد بحث و گفتگو قرار میگرفت.
پشتوانهء حزب توده در این تبلیغات، و موفقیتِ ایدئولوژیک آن حزب، یکی پیروزی درخشان ارتش سرخ در جبهههای جنگ علیه آلمان نازی و دیگر تبلیغات جهانی رژیم کمونیست شوروی بود که از آن کشور تصویری زیبا و دلپذیر در برابر چشمان ناآگاهان میکشید. برای مردمی که تازه از نکبت جنگ رهیده بودند و آرزوی بهبود وضع اجتماعی خود را داشتند آرمانهای برابری و آزادیخواهی آن حزب کشش فراوان داشت و حزب توده را به صورت نیرویی بزرگ در سیاست و اجتماع آن روز درآورد.
دیانت بهائی، هم در میان اصلاح طلبان مذهبی که دنبال عقاید تازهء دینی بودند، و هم در بین جوانان خواستارانی فراوان داشت و آرمانهای نو و مترقی آن برای بسیاری از روشنفکران ایران پر جاذبه بود. دین بهائی نه مانند افکار مادّیون و مارکسیستها اعتقادات دینی مردم را نفی میکرد و نه مانند دینی که کسروی آورده بود هر اعتقاد دیگری را جز آیین خود پندار بیهوده میدانست و نابودی و قتل دیگر اندیشان را در برنامه داشت. دینی بود برخاسته از ایران با جهان بینی ایرانی که میتوانست در قلب بسیاری از ایرانیان بنشیند و تحوّل دینی شایستهای در ایران به وجود بیاورد. بهائیان نه تنها در مقابل مسلمانان دلایل کافی برای اثبات دیانت خود ارائه میدادند بلکه در گفتگو و بحث با طرفداران حزب توده محکمترین استدلالها را برای وجود خدا، وجود روح انسانی و لزوم دین ابراز میکردند. حزب تودهء ایران از روآوری جوانان به دیانت بهائی ناراضی بود زیرا در آنان آمادگی پیوستن به آن حزب را نیز میدید.
راهی که کسروی برای مبارزه با دیانت بهائی انتخاب کرد نگاشتن کتاب بهائیگری بود که از عجیبترین آثار اوست. کسی که با دیگر آثار کسروی آشنا باشد و کتاب بهائیگری او را بخواند نمیتواند از تعجب و حیرت خودداری نماید. در این کتاب با نویسندهای روبرو هستیم خشمگین، زشتگو، و بد دهان که از هیچ توهین و تحقیری در مورد بنیان گذاران دیانت بهائی یعنی باب و بهاءالله فروگذار نیست. بکار بردن کلماتی مثل یاوهگو، نافهم، نادان، درمانده، ناآگاه، دروغگو، بی خرد، و هوسباز در مورد بزرگان آیین بهائی، از قلم کسی که خود را مورّخ و محقّق و پیشوای فکری و برگزیدهء عصر و زمان خود میپندارد حیرت آور است.
کسروی در مجموعهء درهم و مغشوشی که از ایراد و اعتراض و توهین بر آیین بابی و بهائی فراهم آورده، خود را به هر در و دیواری میزند تا بتواند اعتراضات بیپا و نا مربوطش را موجّه جلوه دهد. از جمله هر مطلبی را با سخنی زشت و توهین و ناسزایی ناپسند آغاز میکند تا از پیش زمینهء منفی را در ذهن و تفکّر خواننده فراهم سازد.
دانشمندانی که به ردّ فلسفه و یا نظریهای میپردازند در سر تا پای استدلالشان کلمهای که نشانی از توهین و ناسزا باشد دیده نمیشود. بلکه با لحنی محترمانه، ولی محکم و انتقادی، مطالب را به بحث و نقد میکشند و قضاوت در ماهیت تفکّر و اندیشهء نویسندهء کتاب یا نظریهء مورد نقد را بر عهدهء خواننده میگذارند. ولی کسروی در بهائیگری به جای آنکه با ارائهء آثار بهائی و انتقادات خود، قضاوت در افکار بهائی را به خواننده وانهد، چون خود را «برانگیخته» و صاحب دانش و اندیشمند میداند، شخصاً به داوری مینشیند و در همانجا همهء اندیشههایی که در مجموعهء آثار بهائی آمده غلط و اشتباه و در خور نابودی میداند.
کسروی شاید میتوانست بهائیگری را به سبک معتدلتری نیز بنویسد ولی شاید چند چیز او را در آن کتاب به ناسزاگویی واداشت. یکی سنّت ملّایان که وی سالها در لباس آنان میزیست و علیرغم انزجاری که از آن قوم داشت، در مورد آیین بهائی همان نفرت و کینهء دیگر ملایان را از خود نشان داد. دیگری، که آن را میتوان دلیل اصلی دانست، وقوف او به بیپایگی استدلالها، و بر آب بودن تهمتهای ناجوانمردانهاش بود که برای بر کرسی نشاندن حرف خود راهی جز ناسزاگویی و توهین و استهزاء جلوی پای او نمیگذاشت.
کسروی حرف آخرش را در ابتدای کتاب بهائیگری زده و با این حرف مشت خود را باز، و هدفش را از نگارش آن کتاب افشا کرده است:
به هر حال یک توده با چهارده کیش زندگی نتواند کرد و این ناچاریست که این کیشهای بی پا از میان برداشته شود... کسانی اگر میخواهند معنی راست دین را بدانند کتاب ورجاوند بنیاد را بخوانند این کتاب را که بنیاد پاکدینی است بخوانند تا بدانند دین به چه معنی والاییست و این کیشها آن را تا چه اندازه پایین آوردهاند...از هر باره این کیشها به زیان جهانست و بیشوند [بی علت] نیست که ما اینهمه کوشش به برانداختن آنها می کنیم.
بهائیگری، مقدمه، ص ۵
این جمله نیازی به توضیح ندارد و هدف خطرناکی که دنبال میکند تهی از هر منطق و دلیل و انصاف است. کسروی در پی برانداختن همهء کیشها (به قول خودش) و جایگزین ساختن آنها با آیین پاکدینی است که خود را «برانگیخته» [پیامبر] آن میداند. لذا در این کتاب با ساطور قلم به سلّاخی دین بهائی میپردازد و در سایر آثارش دیگراندیشان و اندیشمندان را به مجازاتهای سهمگین تهدید مینماید. تصوّر دنیایی که او برای عارفان، شاعران، فلاسفه، شیعیان و بهائیان، و یا دیگر متفکرین تدارک دیده بود سهمگین و وحشتآور است.
دکتر محمد علی موحّد که به قول خود از آغاز نهضت کسروی با او و آثارش آشنایی داشته در مقالهء «کسروی و تاریخ مشروطهء او» در گفتگو از حالات و خصایل کسروی مینویسد:
... سخن وی [کسروی] چه در گفتار و چه در نوشتار، از ساختار مزاجی خشک و ناشکیبا و چیرگیجوی و ناسازگار رنگ میگرفت. شکلگیری و تفکّر و رویکرد نگرش وی ...مدیون سابقهء درس و بحث در مدرسهء طالبیهء تبریز بود ... روحیه جدلی در برخورد با آراء و عقایدی که بر سر راه خود مییافت، و جهتگیری انتقادی در هر چه که میشنید یا میخواند،چیزی بود که نطفهء آن در خلال مباحثههای طلبگی مدرسه به زهدان طبیعت او راه یافت و از مزاج لجوج و تند و پرخاشگر و مبارز طلب او تغذیه کرد. با آنکه سرتاسر عمر وی در ستیزه با فقیهان گذشت فضای ذهنی و سلیقهء علمی او – و بالجمله نگرش او در زندگی – همواره فضا و سلیقه و نگرشی فقیهانه بود.۴
کسروی با «نگرش فقیهانهء» خود راهی را هموار کرد که امروزه نیز دشمنان آیین بهائی همان را ادامه میدهند. این نگرش «فقیهانه» خواه از مغز کسی مثل کسروی ترشح کند یا از مغز شکنجهگران زندان اوین، کشتن و در بند کشیدن و نابود ساختن دیگر اندیشان را در دستور کار خود دارد و طبعاً نمیتواند بپذیرد که دینی برخاسته از ایران، شعارش باشد که «ای اهل عالم سراپردهء یگانگی بلند شده به چشم بیگانگی یکدیگر را مبینید.» همهء مردم را علیرغم تفاوتشان در تفکّر و اندیشه و مذهب و رنگ پوست «میوههای یک درخت و برگهای یک شاخسار»۳ بداند. نگرشی چون نگرش کسروی، که تنها راه حل مشکلات اجتماعی را در زجر و آزار روشنفکران و دگراندیشان میداند هرگز نمیتواند افکار پیشرو و انساندوستانهء بهائی را بپذیرد، لذا با آن به دشمنی بر میخیزد.
در زیر نمونهء دیگری از افکار کسروی را که از خون و کشتن و زجر و شلاق سخن میگوید با آثار بهائی مقایسه میکنیم. در این بخش که از کتاب ورجاوند بنیاد او نقل گردیده کسروی زندان را برای گناهکاران کافی نمیداند و خواهان کیفرهای سختتر برای آنان است:
...اگر بزه از سُهش [احساس] یا هوس برخاسته، باید با زندان کیفر داد. زیرا چنین بزندگانی [بزه کارانی] نیازمند آنند که سختی بینند و پند آموزند و از آن پس جلوی سُهشهای زیانمند خود را گیرند. به چنین کسی افتادن به زندان سود تواند داد؟
ولی اگر بزه با پستی و بد نهادی توام بوده... این گونه کسان نیازمندند که کیفرهای سخت ببینند. اینست باید به آنان با زدن کیفر داده شود باید چوب و تازیانه زده شود... راه آن جز زدن و خستن [= زخمی کردن، مجروح ساختن] نیست که به اندازه گناهش چوب یا تازیانه به پشتش زده شود...
اگر در بزندهای زدن و خستن نهنایید و بار دیگر بزید، [= اگر در گناهکاری زدن و زخمی ساختن تاثیر نکرد و بار دیگر گناهی از او سر زد] و دیده شد که نیکی نمیپذیرد، باید او را کشت. .. در اینجا کیفر برای رهانیدن توده، از بدنهادی و مردم آزاری اوست و راه آن جز کشتن نمی باشد ... ما چنانکه مار و کژدم و دیگر جانوران آزارا [=موذی] و گزا [=گزنده] را میکشیم و نابود میکنیم، باید اینگونه بزه کاران را نیز نابود گردانیم.
به چامه گویی [شاعری] که به هجو پرداخته و به نویسندهای که دشنام نوشته و به نگارندهای که کسی را به حالی زشت نگاشته، باید کیفرهای سختی داد و در بار دوم کشت...باید به دشنامگو کیفری سخت داد. باید دروغ و دغل را از هر گونه که باشد و در هر کاری که باشد بزه شناخت و بی کیفر نگزاشت.
ورجاوند بنیاد صص. ۱۲۹-۱۳۰
بهاءالله به پیروان خود میگوید: تا توانید سر ماری مکوبید تا چه رسد به مردمان. و عبدالبهاء حتی در مقابل ستمکاران و ظالمان شیوهء دیگری توصیه مینماید:
زخم ستمکاران را مرهم نهید و درد ظالمان را درمان شوید. اگر زهر دهند شهد دهید. اگر شمشیر زنند شکر و شیر بخشید. اگر اهانت کنند اعانت نمائید. اگر لعنت نمایند رحمت جوئید. در نهایت مهربانی قیام نمائید و به اخلاق رحمانی معامله کنید و ابداً به کلمهء رکیکی در حقّشان زبان نیالائید.
گلزار تعالیم بهائی، ص ۲۶۰
دیانت بهائی درست بر خلاف نظر کسروی خواهان همّت در بهبود اخلاق مجرمین است و مجازات را برای بهبود اخلاق آنان کارآ نمیداند.
از بیانات عبدالبهاء است در مفاوضات در پاسخ این پرسش که: «آیا مجرم مستحق عقوبت است و یا عفو و اغماض نظر؟»:
هیأت اجتماعیه همواره شب و روز به ترتیب قوانین مجازات و تهیّه و تدارک آلات و ادوات قصاص پردازند، زندان مهیّا کنند و کُند و زنجیر تدارک نمایند و محل نفی و سُرگون [= تبعید] و زجر و مشقّت ترتیب دهند تا به این وسائط [اسباب] اصحاب جرم را تربیت نمایند و حال آنکه این وسائط سبب تضییع [خرابی] اخلاق گردد و تبدیل احوال. بلکه هیأت اجتماعیه باید شب و روز بکوشد و منتهای همّت را بگمارد که نفوس تربیت شوند و روز به روز ترقی کنند و در علوم و معارف توسّع [= پیشرفت] یابند و کسب فضائل نمایند و تحصیل آداب کنند و از درندگی اجتناب نمایند تا جرم واقع نشود ... اگر در تربیت عموم کوشند تا روز به روز معارف و علوم زیاد شود، ادراکات تزاید نماید، احساسات ترقی کند، اخلاق تعدیل شود، عادات تحسین گردد خلاصه در جمیع مراتب کمالات ترقی حاصل گردد وقوع جرم کم شود و این تجربه شده است... ۵
همچنین از بیانات عبدالبهاء است:
خداوند جمیع را یکسان خلق کرده، به جمیع مهربان است، تفریق نمیفرماید [فرق نمینهد] که این مؤمن است یا آن مؤمن نیست. راحم کلّ و رازق کلّ است [با همه مهربان است و روزی ده همگان است]. این صفت رحمانیت الهیّه است . لهذا ما نمیتوانیم نفسی را بر نفسی ترجیح بدهیم ... مادام [هنگامی که] خدا با کل با وفا است ما چرا بی وفا باشیم. مادام خدا با کلّ به رحمت معامله میکند ما چرا به قهر و غضب معامله کنیم. این است سیاست الهیه، البته اعظم از سیاست بشریّه است... ما باید متابعت سیاست الهیّه کنیم. جمیع ملل و خلق را دوست داشته باشیم. به جمیع مهربان باشیم و جمیع را برگ و شکوفه و ثمر یک درخت دانیم... زیرا جمیع امواج یک دریا، جمیع سبزه یک چمن، جمیع در پناه یک خدا [هستیم]. نهایت این است که یکی علیل است باید معالجه نمود. جاهل است باید تعلیم کرد، در خواب است باید بیدار کرد، بیهوش است باید هوشیار نمود...بلکه انشاءالله عالم انسانی راحت جوید، باید جمیع ما ها بکوشیم و جانفشانی کنیم و متحمل هر مشقتی شویم تا آنکه صلح عمومی تاسیس یابد، وحدت عالم انسانی جلوه نماید، عداوت [دشمنی] ما بین ادیان بکلی محو گردد، ظلم و اعتساف [ستم] برداشته شود و بالعکس نهایت الفت و محبت جاری گردد. ۶
یادداشتها
۱ – مجلهء ایران نامه، سال ۱۹، شمارهء۱-۲ زمستان ۱۳۷۹- بهار ۱۳۸۰، ویژهء «جوامع غیر مسلمان ایران» درج شده است.
۲– نگاه کنید به مقالهء تورج امینی با عنوان «بخشنامه ۷۴۴»، مجلهء پیام بهائی، شماره ۳۲۹، اردیبهشت ۱۳۸۶- آوریل ۲۰۰۷، صص ۳۵-۴۰
۳– روزنامه کیهان که از جراید نزدیک به رهبری جمهوری اسلامی است تقریبا هر روز مقالهای بر ضد بهائیت دارد. دیگر نشریات رسمی و دولتی نیز به این کار پرداختهاند مثل: شصت و یکمین شماره از ماهنامه «زمانه» ویژه نقد بهائیت در ۱۱۲ صفحه؛ فصلنامه مطالعات تاريخی، شماره ۱۷ تابستان ۱۳۸۶؛ ویژهنامهء ایام، ضمیمهء ماهانهء مجلهء جام جم، از انتشارات صدا و سیمای ایران، ۱۳۸۶؛ و کتابهائی مثل حاميان شيطان، پيشينه عملكرد بهائيت و تكاپوی آن در جهان معاصر برضد اسلام و ايران، بی نا، ۱۳۸۴، ص ۱۲۰؛ بهائیت در ایران دکتر سید سعید زاهد زاهدانی، ناشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران و دهها نظایر این نشریات. در برخی نمایشگاهها در محل مخصوصی فقط نشریات ضد بهائی در معرض تماشا و توزیع قرار میگیرد.
۴ – ویژهنامه نگاه نو به مناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب مشروطیت ایران، چاپ تهران، مرداد ۱۳۸۵، ص ۵۵
۵ - مفاوضات عبدالبهاء، چاپ بریل هلند، ۱۹۰۸، ص ۲۰۰
۶ – خطابات عبدالبهاء،